۸۸ بیمار بزرگسال را که به طور متوالی، در بخشهای روانپزشکی پذیرش شده بودند، مورد مطالعه قرار دادند (دو سوم این بیماران دچار افسردگی ماژور بودند).حدود دو سوم بیماران به خدایی اعتقاد داشتند که آنها را پاداش یا کیفر می دهد، ۲۷ درصد آنها حداقل به طور هفتگی در مراسم مذهبی شرکت می کردند و ۳۵ درصد آنها روزی یک بار و یا بیشتر به دعا کردن می پرداختند. پژوهشگران پس از کنترل متغیرهای سن، جنسیت، میزان تحصیلات، وضعیت تاهل و حمایت اجتماعی، دریافتند که حضور فراوان در کلیسا با علائم کمتری از افسردگی ماژور، دورة بستری کوتاه تر، رضایت مندی بیشتر از زندگی و میزان کمتری از مصرف الکل، چه در حال حاضر و چه در طول زندگی مرتبط بود (همگی این روابط از معناداری آماری برخوردار بودند). دینداری درونی بالاتر نیز با علائم کمتری از افسردگی و مصرف کمتر الكل در حال حاضر مرتبط بود. سازگاری مذهبی با دوره کوتاه تری از بستری در بیمارستان ارتباط داشت.
اگر چه در مورد تعداد دفعات پرداختن به دعا و میزان کمتر افسردگی ارتباط ضعیفی یافت شد اما این رابطه از معناداری آماری برخوردار نبود. پژوهشگران این گونه نتیجه گرفتند که برخی اعمال مذهبی ممکن است شخص را در برابر بیماری های جدی افسردگی محافظت کرده، دوره بستری در بیمارستان را کاهش داده و رضایتمندی از زندگی را در این بیماران افزایش دهند. با این وجود، این احتمال وجود دارد که با توجه به ویژگی مقطعی بودن داده ها، چنین روابط معکوسی ناشی از بیماری شدید افسردگی بوده که از فعالیت های مذهبی مورد ارزیابی (مثل حضور مذهبی) کاسته است.