این خالی شدن هیجانی ممکن است انگیزه اولیه مراجعه برای درمان باشد. برای کمک به افزایش بینش مراجع نسبت به خالی شدن هیجانی می توان چنین سؤالی پرسید: فرض کنید که شما ۱۰ واحد انرژی برای یک روز دارید. درباره شخصی که از او بدی دیده ای فکر کن. چند واحد انرژی در هر روز صرف آن شخص می کنی، ۱ واحد، ۴ یا ۷ واحد؟ چند واحد دیگر برای بقیه کارها و ارتباطات آن روز شما باقی می ماند. بسیاری از افراد متوجه می شوند که انرژی زیادی را صرف کنار آمدن با آن اتفاق کرده اند. گاه ممکن است حادثه بیست سال قبل رخ داده باشد، با این حال هنوز انرژی زیادی ممکن است صرف آن شود. چنین بینشی، لایه سومی به درد اضافه می کنند. وقتی مردم مشکل جدی دارند و نمی توانند آن را حل کنند، به طور مفرط روی آن فکر می کنند. گاه اوقات چنین تفکری تبدیل به "وسواس فکری" یا اشتغال دائم فکری با فرد خاطی می شود. ممکن است تمرکز خود را از دست داده و از انجام هیچ کاری لذت نبرند؛ زیرا فکر آنها جای دیگری است. به مسافرت می روند، رانندگی می کنند؛ اما لذتی نمی برند. ناخودآگاه بودن ماهیت مرور ذهنی و اشتغال فکری سبب پیچیده شدن مشکل فکری می شود. بیشتر مردم از اشتغال فکری خود پیرامون فرد خاطی آگاه نیستند. به همین دلیل مرتب به اشتغال فکری خود ادامه می دهند. در چنین مواردی درمانگر از مراجع می خواهد که برای مثال یک هفته افکار خود را ثبت کند. یعنی دفعاتی که مراجع درباره فرد خاطی فکر کرده است را یادداشت نماید. با این کار می توان زمان های تشدید اشتغال فکری و دفعات آن را تشخیص داد. چنین تمرینی اشتغال فکری مراجع را برای خودش فاش می سازد، چیزی که قبلا از آن آگاه نبوده است. این نوع بینش، بینش درباره کم و کیف اشتغال فکری، لایه چهارمی به درد اضافه می کند. زیرا فرد در می یابد که اشتغال فکری زیادی درباره فردی که می خواسته از زندگی اش بیرون نماید، داشته و ساعات زیادی را از دست داده است.


موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :

بررسی رابطه تخلیه هیجانی و نشخوار فکری با بخشش در ...