در سال ۱۹۷۰ قبل از اینکه روانشناسی سلامت به صورت رسمی تاسیس گردد، بحث اجتماع در روانشناسی مطرح بود.
در آن زمان یک سری انتشارات در ارتباط با بحران های به اصطلاح روانشناسی اجتماعی انجام شد.
در یکی از این انتشارات ۱۹۷۲، موسکوویسی تمرکز روانشناسان اجتماعی را برای مطالعات کوچک و غفلت از مطالعه جوامع بزرگ را مورد انتقاد قرار داد.
در آن زمان او چالش هایی را مطرح نمود: ما باید از خود بپرسیم هدف از ایجاد این جامعه علمی چیست و آیا به حمایت یا انتقاد نیاز دارد؟
آن را تحکیم بخشیم یا تغییر دهیم؟
از همان ابتدا، روانشناسی سلامت این پرسش ها را نادیده گرفت و به جای الهام بخشیدن به نگرش های مثبت، مدل تغییر جوامع را در آن زمان در نظر گرفت.
کتاب قیشبین وآجزن روی نگرش ها در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.
که شاید بتوان گفت موثرترین متن در روانشناسی سلامت تاکنون است.
جالب است که آن ها رویکرد خود را در آن زمان اینگونه بیان کردند: به طور کلی ما انسان ها به عنوان حیوانات ناطق به صورت سیستماتیک به پردازش اطلاعات در دسترس می پردازیم.
ساختار نظری و مفهومی که ما اتخاذ می کنیم ارتباط باورهای شکل گرفته شده از اطلاعات موجود، نگرش ها، باورها و رفتارهای شخصی است.
در طول ۴۰ سال گذشته این مدل مفهومی توسعه و پالایش یافته است اما مفروضات آن هنوز هم در نظم و انضباط بومی هستند.
در واقع، تایید مدل پردازش اطلاعات، فردی است که تحت شناخت اجتماعی، شناخته می شود.
خوشبختانه، ایده های مهم تر به تدریج در روانشناسی توسعه یافته است.
این ایده ها متفاوت هستند و هر دو مسائل نظری و روش شناختی را پوشش می دهند.
این رویکرد می تواند با در نظر گرفتن درک تجربه زندگی کسانی که با مشکلات بهداشتی خاص درگیر هستند با استفاده از تحقیق کیفی دقیق، از طریق طراحی اشکال مختلف اقدام پژوهی، نیروهای اجتماعی و ساختاری را که به بیماری کمک کرده است به چالش بکشاند.