کانفر و همکارانش ۱۹۷۰ ابتدا یک تحلیل رفتاری در مورد نحوه ی کنترل افراد و رفتارشان به کار می برند و سپس این مفاهیم را در چارچوب رفتار درمانی معرفی می کند در یک بازنگری جامعه از تحقیق خود نظم بخشی ،کارولی(۱۹۹۳)، توضیح داد که چگونه مفاهیم خود نظم بخشی به سایر زمینه های روانشناسی مثل، شخصیت، انگیزش و هیجان ،روانشناسی، اجتماعی رشد و بهداشت روانی، سرایت کرده است. اگرچه قالب های ادراکی زیادی برای درک و تفسیر پدیده خود نظم بخشی وجود دارد ، اما بخش اعظم آن تحت تأثیر تئوری های یادگیری اجتماعی، تئوری واکنشی و چارچوب های کنترل(سیبرنتیک) قرار دارد.تعریف خود نظم بخشی کارولی با هدف بحث ما مناسب است.
((خود نظم بخشی به فرایند های درونی یا محاوره ای اشاره می کند که افراد را قادر می سازد فعالیت های هدفمند خودشان را در طی زمان و در شرایط متغیر، هدایت کنند))نظم بخشی بر تعدیل افکار، احساسات و رفتار با استفاده از مکانیزم های خاص و معادله های حمایتی دلالت می‌کند. فرآیندهای خود نظم بخشی هنگامی آغاز می گردد که فعالیت روزمره کند شده یا زمانی که هدایت هدف به صورت دیگر مشخص میشود . مانند ظهور یک مشکل اساسی شکست الگوهای عادتی و غیره.
این تعریف تاکید می‌کند که فرآیندهای خود نظم بخشی در یک بافت اجتماعی قرار می گیرد که نه تنها فرصت ها و محدودیت هایی را برای خود رهبری فرد ارائه می دهد. بلکه بر تغییر متقابل پویا بین شاخص های درونی و بیرونی انگیزش انسان دلالت می کند از دیدگاه درمانی خود نظم بخشی فرآیندی است که افراد به وسیله آن مهارتهایی را برای اصلاح رفتار شان یاد می گیرند. صورت بندی های جامعی در مورد خودکنترلی و نقش حوادثی که فرد ایجاد می کند در تنظیم رفتار انسانی وجود دارد.  اگرچه تئوری های خود کنترلی بر ماهیت تاثیرات درونی و تاثیرات بیرونی تاکید می کنند، این فرض که افراد می‌توانند رفتارشان را تنظیم کنند برای درک کلی فرایندهای خودنظم بخشی مهم است.