دانش آموزان مبتلا به مشکلات یادگیری اغلب عزت نفس پایین دارند، اعتماد به توانایی های خود را از دست می دهند و نسبت به تکالیفی که تصور می کنند بسیار چالش انگیز است راهبردهای اجتنابی نشان میدهند.
برای درک پیامدهای عاطفی مشکلات یادگیری لازم است نظریه اسناد، نظریه ارزش - انتظار و نظریه خودکارآمدی در نظر گرفته شوند.
- یک مؤلفه عمده لازم در کمک به دانش آموزان مبتلا به مشکلات یادگیری این است که احساساتشان را درباره موقعیتشان مشخص کنیم، به آنها راهبردهای مقابله ای آموزش دهیم و چرخه شکست را در آنها از بین ببریم.
از چه زمانی و از کجا مشکلات یادگیری آغاز می شوند؟
پاسخ این است که مشکلات بسیاری از کودکان مبتلا به مشکلات یادگیری، در چند سال اول تحصیل رسمی آغاز می شود.
در این زمان، آنها شروع به پرورش دادن باورهای مهم در مورد خود و توانایی هایشان می کنند.
حتی در سنین پایین، کودکان می توانند خود را در برخی موقعیت ها بازنده ببینند.
اگر به دلایلی تشخیص داده شود یک کودک نمی تواند چیزی را که کودکان دیگر به راحتی انجام می دهند، انجام دهد، (برای مثال، شناخت کلمات یا کار کردن با اعداد) بخش قابل توجهی از اعتماد به نفس و انگیزه اش را از دست می دهد.
این امر به نوبه خود به اجتناب عمدی از نوع فعالیت در ارتباط با شکست می انجامد و می تواند آغاز اجتناب از هر گونه وضعیت جدید و یا موقعیت های چالش انگیز باشد.
اجتناب منجر به عدم تمرین می شود. فقدان تمرین تضمین می نماید که فرد مهارت یا دانش مربوطه را به دست نمی آورد، در حالی که کودکان دیگر پیشرفت می کنند.
از آن مرحله به بعد، مسیر حرکت به شکل وارونه شده و چرخه شکست آغاز می شود