اینک به چند برداشت نادرست بیشتر والدین و احيانا معلمان از این علوم اشاره می کنیم.
١. کودک، محور خانه و مدرسه است و یا باید باشد.
در صورتی که هرگز چنین نیست و نباید چنین باشد، بلکه کودک، عضوی از خانه و مدرسه است و طبعا چگونگی خانه و مدرسه به او شکل می دهد، به این معنا که پرونده اجتماعی کودک در خانه و مدرسه باز و به تدریج پر می شود. کودک از ابتدا باید یاد بگیرد که عضوی از این دو نهاد است و مانند همه اعضای آن ها دارای حقوق و وظایف با هم البته متناسب سن خود. باید توجه داشته باشیم که: الف- والدین در خانه بر فرزندان مقدم اند و وجود و سلامت ایشان به رشد و تکامل کودک کمک می کند و برعکس. بنابراین، درست نیست که پدر و مادر، خود را فدای کودک بکنند اگر چه ممکن است عاطفه افراطی چنین حکم کند. کودک یا نوجوان، یکی از مولفه های دوست داشتنی خانه و خانواده است اما نه همه آن ها۔ ب- شهروندان یک کشور، اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، سالمند و کهن سال ارزشمندند و دارای حقوق و وظایف یا هم. از این رو، در یک جامعه سالم یا خانوده سالم هیچ کس در هر موقعیت که باشد، محوریت نخواهد داشت. پ- در یک مدرسه سالم نیز هیچ کس با هیچ مقام، محور تلقی نخواهد شد، بلکه همه اعضای آن، اعم از مدیر، معلم، محصل و... مهم اند. جز اینکه هر کدام از ایشان، موقعیت ویژه خود را دارد با حقوق و وظایف ویژه و بدون یکی از آن ها طبعا مدرسه ای وجود نخواهد داشت (شعاری نژاد، ۱۳۸۷، ص ۱۴۴). به طور کلی، آموزش - پرورش ذاتا از بت پرستی بیزار است و هر کس بر حسب موقعیت و آثار عملی خود، در آن مطرح خواهد شد.
٢. کودک دوست دارد همیشه آزاد باشد.
روان شناسی چنین حکمی را تایید نمی کند. بلکه از تحقیقاتش به این حکم رسیده است که کودک آزادی مقید را بر آزادی مطلق ترجیح می دهد. بسیار دیده شده است که کودکان برخوردار از آزادی مطلق یا بی بند و بار، در بلند مدت، خصوصا در بزرگسالی به اختلال های رفتاری مبتلا شده اند. منظور از آزادی مقید این است که کودک و نوجوان همواره به مراقبت و هدایت نیاز دارند مراقبت و هدایتی که مبتنی بر سلطه جویی و قدرت نمایی محض نباشد. حتی می توان گفت انسان، برخلاف سایر حیوانات نمی تواند همیشه با غرایزش زندگی کند و به همین سبب، دین و تربیت برای او ضرورت وجودی دارند. آزادی اساسی از دیدگاه آموزش پرورش عبارت است از: الف- آزادی در یادگیری، بدیهی است که این آزادی در یادگیری دروس رسمي طبعا محدود خواهد شد. ب- آزادی در شک کردن و زیر سوال بردن ج - آزادی در فعالیت های خلاق د- آزادی در تصمیم گیری در مسائل شخصی ث- آزادی در انتخاب ج- آزادی اظهار نظر و بیان عقیده خلاصه، آزادی در شرایطی ضروری و مهم تلقی خواهد شد که به خودگردان بار آمدن یا خودگردان شدن کودک یا نوجوان کمک کند، بدون اینکه آزادی خود به آزادی دیگران لطمه بزند. باید بدانیم و بپذیریم که همان قدر که من آزادم دیگران هم به همان اندازه آزادند. در واقع آزادی یک فرایند اجتماعی است و نباید با آن برخورد احساساتی کرد همان، ص ۱۴۵).
٣. کودک را باید از واقعیت های تلخ زندگی دور نگه داشت.
کودکان را باید به تناسب مراحل رشد و تکاملشان، با واقعیت های خوشایند و ناخوشایند طبیعی زندگی آشنا کرد و یا به ایشان فرصت داد و حتی فرصت هایی را فراهم آورد که با مسائل واقعی زندگی، البته در حد خودشان، مواجه شوند تا عملا یاد بگیرند و تجربه کنند که الف) زندگی یعنی روبرو شدن با مسائل گوناگون ب) چگونه باید یا می توان با این مسائل روبرو شد پ) چگونه می توان یا باید این مسائل را به طور مستقل حل کرد (همان) کاری به کار او
۴. کودک علاقمند است همیشه مورد توجه باشد.
در صورتی که کودک می خواهد گاهی خودش باشد و در دنیای خودش با خویشتن خلوت کند و اطرافیانش نداشته باشند.
۵ کودک نباید سرخورده شود.
در صورتی که کودک باید به تدریج و به طور عملی ناکامی های زندگی را در حد مراحل رشدش تجربه کند و عملا تحمل و بردباری را یاد بگیرد. موفقیت، همیشه مطلوب و آرزوی همگان است اما متاسفانه همه افراد بشر، ناکامی را علی رغم میل خودشان تجربه می کنند، پس باید کودک یاد بگیرد (همان).
۶ به همه پرسش های کودک باید پاسخ داد.
بلکه گاهی ضروری است که صراحتا به فرزند یا دانش آموز یا دانشجوی خود بگوییم: متاسفانه نمی دانم و باید یاد بگیرم. تا او نیز یاد بگیرد که به راحتی به نادانی خود اعتراف کند و بداند که نداستن عیب نیست. بلکه ندانستن و خود را دانا جلوه دادن، بزرگترین عیب هاست. و از ابتدا هم این واقعیت را بپذیرد که پدر یا مادر یا معلم و یا استاد بودن دلیل این نیست که او باید به هر پرسش پاسخ دهد و یا بتواند به همه پرسش ها، حتی پرسش های کودکانه پاسخ دهد، بلکه باید مطالعه کند، بپرسد و بیندیشد تا بتواند به برخی پرسش ها پاسخ دهد. کودک و نوجوان نیز ناگزیر است به همین شیوه عمل کند (همان، ص ۱۴۷).
7 به همه تقاضای کودک باید پاسخ مثبت داد.
در صورتی که به والدین توصیه می شود که گاهی از ویتامین به استفاده کنند و درخواست کودک را به آرامی رد کنند یا به تاخیر اندازند تا کودک یاد بگیرد و تجربه کند که زندگی همیشه به میل و نظر شخص نمی چرخد و آدمی هرگز نمی تواند همیشه به خواسته های خود برسد و ناگزیر است تحمل کند به کودک یا نوجوان در تربیت خودش مسئول و موثر نیست. در حالی که، کاملا برعکس، خود فرد در تربیت، تعیین کننده است و آموزش پرورش، چنان که بارها اشاره شده است، ذاتا فردی و خودجوش یا خودبرانگیخته است. به این معنا که رفتار یک شخص را زمانی می توان تغییر داد یا به تغییرش کمک کرد که خودش آمادگی این تغییر را داشته باشد، بتواند و بخواهد. از این رو، کودک یا نوجوان از ابتدا باید یاد بگیرد که خود را مسئول اساسی تغییر رفتارش بداند و در آن شرکت کند. (همان، ص ۱۴۸)
8. کودک یا نوجوان همیشه معصوم یا غیر مسئول است.
کودک از زمان برقراری تعامل با اطرافیان خود باید یاد بگیرد و تجربه کند که:
الف - مسئول عمده اعمال خودش است و باید پاداش و کیفر آن ها را عملا تجربه کند.
ب- به تدریج و در حد توانش در اداره امور خانه به والدین خود کمک کند، بدون اینکه انتظار پاداش داشته باشد (همان).