در مفهومی گسترده تر می توان آن را به عنوان چیزی که می تواند دلیلی برای بودن باشد، تعبیر کرد.
فرانکل معنی در کانون توجه خود قرار داده است (شولای، ۲۰۰۲). از نظر فرانکل معنی آن مفاهیم دیگر را هم دربردارد. معنی درمانی در ساده ترین تعریف آن گونه که فرانکل (۲۰۰۴) بیان می کند، عبارتست از درمانی متمرکز بر معنا یا درمان شفابخشی که در رهگذر معنا صورت می گیرد. وظیفه معنا درمانگر این است که به درمانجو کمک کند تا معنای زندگی را کشف کند.
معنادرمانی تلاش می کند تا درمانجویان را در غلبه بر مثلث غم انگیز ، رنج و گناه و مرگ توانا سازد معنا در زندگی به روشهای مختلف می تواند تحقق یابد. تحقق ارزش های خلاق، واقعی و نگرش می تواند در کسب معنی نقش داشته باشد، مثلا کسب ارزش های نگرشی در رویارویی انسان با درد و رنج و پایداری او در مقابل آن مصیبت ها نقش بسزایی دارد.
با رسیدن به نگرش های مثبت و خوش بینانه و امیدوار حتی در مصیبت ها نیز خشنودی می تواند پیدا شود. انسان به تشخیص نیاز دارد تا استعداد آزادی خود در عمل کردن را بیابد و مسؤولانه به صورت پرمعنی در زندگی درگیر شود. همان طور که اشاره شد در دیدگاه معنی درمانی، تحقق معنا در زندگی در سه جنبه زیر امکان پذیر است.
جنبه های خلاق . جنبه های تجربی . جنبه های نگرش.
ویکتور فرانكل عصب شناس و روانپزشک، وینی (۱۹۹۷-۱۹۰۵) پایه گذار معنی درمانی است.
نظریه معنی درمانی به عنوان سومین مکتب روان درمانی وینی، بعد از روان کاوی فروید و روان شناسی فردی آدلر، شناخته شده است.
این نظریه بر سه مبنای فلسفی، روانشناختی و معنوی استوار است. ریشه فلسفی معنی درمانی را باید در هستی گرایی و پدیدارشناسی یافت، و ریشه روان شناختی آن را در روان کاوی و روان شناسی فردی جستجو کرد.
ریشه معنوی این نظریه در نگاه مسئولانه آن به انسان به عنوان یک مخلوق معنوی و متعالی قرار دارد. بنابر اصول معنی درمانی، تلاش برای یافتن معنی در زندگی اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست. معنی جویی به عنوان نیرویی متضاد با لاتجوبی فرویدی و قدرت طلبی آدلری، اولین پایه معنی درمانی به شمار می آید.
شاید اندیشه فرانکل درباره مفهوم و ماهیت انسان، مهم ترین وجه تمایز آن با سایر مکتبهای فکری که به عنوان مبانی معنی درمانی تلقی می شوند، باشد. یک دیدگاه و نگرش انسان شناختی کل یک نظام درمانی و شفابخش را تحت تأثیر قرار میدهد.
بخش اعظم روان شناسی از منظری که انسان را به عنوان مخلوق زیستی که می توان آن را وجه مشترک و عام بین انسان و سایر موجودات توصیف کرد، حاصل شده است. چنین دیدگاهی تمایل دارد که مفاهیمی مانند مسئولیت و معنا را به اصطلاحات و عبارات پیچیده مانند امیال با سایق های بیولوژیک، تنزل دهند. فرانكل درکی صریح، روشن و معنوی از ماهیت انسان ارائه کرد.
این دیدگاه یک انسان شناسی خوب و رشد یافته ای را درباره ماهیت انسان مطرح کرد. فرانکل به کرات درباره انسان سخن گفت. برای او انسانها به طور شگفت انگیزی پیچیده هستند، و نباید آنها را به مجموعه ای از امیال و نیازهای زیستی تنزل داد، و نباید آنها را به طور کلی در جنبه های بیولوژیک مورد مطالعه و درک قرار داد. انسان موجودی معنوی است. به عبارت دیگر انسانها موجودات متعالی هستند «خود متعالی» جوهر هستی است، و هستی به نوبه خود، روش و طریقه بودن انسان را به روشنی معنی می کند (فرانکل، ۱۹۶۷).
به طور ذاتی این طریقه بودن در دنیا، در ناهشیاری قرار دارد. فرانکل دریافت که انسان ها هم از ناهشیاری عزیزی و هم از ناهشیاری معنوی برخوردارند. ناهشیاری معنوی، مایه هشیاری به منابع ناهشیار توانایی ها و قابلیت ها برای پیوستن به آنچه الان در دسترس نیست قرار می گیرد، درحالی که آگاهی دهن هشیار فقط می تواند به آنچه هست یا خواهد بود مربوط گردد.
فرانکل می گوید که انسانها موجوداتی بی همتا هستند. هر شخص برایند بی همتایی از جنبه های فیزیکی و معنوی جاری خویش است، برایندی که فردیت او را به عنوان یک موجود بی همتا تعریف می کند. هر فرد انسانی باید یاد بگیرد که به عنوان یک موجود مسئول زندگی کند، و به خود منحصر به فردش که بی همتاست پاسخگو باشد.
او باید غیر خودش را در مقابل حالت انسانی اش تحمل کند. فرانکل گفت که بشر داتا مسئول است. پاسخ به مقتضیات و نداهای بیرونی و مسئولیت در برابر آنها، معنی زندگی انسان را بیان می کند.
تعهد برای معنی دادن از روی عزم و اراده و دور از فعالیت پراکنده و خودبه خودی و بی هدف، ماهیت او را می سازد. معنی دادن به اقتضای فردی و موقعیت بیهمتای انسان بستگی دارد. موجود انسانی، موجودی هشیار، مسئول و ترکیبی در حال شدن از هر دو، یعنی، رسیدن به هشیاری از مسئولیتی که دارد، است (فرانکل، ۱۹۷۵).
علی رغم فردیت بی همتا و خالص شخصی، انسان ها داتا پیوندجو هستند. وجود بشر با برقراری رابطه بی واسطه و صریح با چیزی یا کسی غیر از خود معنی پیدا می کند (فرانکل، ۱۹۸۴) البته بودن در حالت معنا، ارتباط و برخورد دو نفر و گفتگو و تعامل بین آنها یک رابطه خودمدارانه است.
به عبارت دیگر معنی دادن در رابطه بین دو نفر فراتر از رابطه ساده مشاهده شده بین آنهاست.
از نظر فرانکل انسانها محدودند. در اینجا آنها با دو محدودیت روبه رو هستند. محدودیت اول، در سرنوشت اوست. سرنوشت هر فرد مجموعه ای بی همتا از فرصتها و عوامل تأثیرگذار محدود در زندگی اوست، فرصت ها و عواملی که در هر زمان خاص با هم تلاقی می کنند. فرد نمی تواند بیش از آن فرصت هایی را که وجود دارد.
به واقعیت تبدیل کند و شکوفا کند. او نمی تواند در مقابل خواست های دیگران بیش از استعدادها و توانایی هایش پاسخگو باشد. دوم اینکه هر انسانی توسط مرگی که دیر یا زود به سراغ او خواهد آمد، محدود شده است مرگی که برای مسئولیتها و فرصت های او نقطه پایان است.
از اساسی ترین رنج های آدمی، مرگ است. تصور مرگ فرد را شاید به این فکر سوق دهد که سرانجام زندگی پوچ و بی معنی است و شاید این تصور موجب یاس و ناامیدی گردد.
موضوع این پروپوزال : معنی درمانی
توجه توجه : (به دلیل سوء استفاده سایت های زرد و نامعتبر از عنوان پروپوزال های جدید ما در سایت سطر اول، نمایش عنوان کامل پروپوزال تنها پس از خرید کامل فایل پروپوزال امکان پذیر است.)
فرمت پروپوزال : پروپوزال با فرمت WORD و قابل ویرایش
کد محصول : 3975