تب فوتبال در همه کشورها به یک شکل غوغا می کند. یکی از هواداران با پلوور تنگ و کوتاه، ساعتها قبل از شروع مسابقه به ورزشگاه می آید و تا شروع بازی به نوشیدن مشروب و خواندن آوازهای باشگاه مورد علاقه اش می پردازد.

سپس کم کم جمعیت بیشتر و بیشتر می شود، هواداران شروع می کنند به تکان دادن پرچم تیم های مورد علاقه خود و خواندن آوازهای پرهیاهو و شعار دادن بر ضد هواداران تیم مقابل، که در میان جمعیت پخش هستند. آنها سعی می کنند در نقاطی جمع شوند که دوستانشان با هواداران تیم مقابل آمیخته شده اند و کم کم شعارها حالت تهدید مستقیم به خود می گیرد.

سپس لحظه نهایی با حمله یکی از رهبران اوباش به هواداران تیم مقابل فرا می رسد و گویی دستور جنگ صادر شده است. درگیری بین دو گروه آغاز می شود. این فرمول جنون آمیز خشونت جمعی با نتایج وحشتناک، از دهه ۱۹۸۰ بارها و بارها تکرار شده است.

در میان گروهی از افراد مست و آشوب طلب، شرایط کاملا برای شروع خشونت آماده است: الكل کنترل های عصبی موجود در مغز را که مانع پیروی از انگیزه های آنی می شود، از میان برمی دارد، بنابراین به محض آن که رهبر گروه اولین ضربه را می زند، سرایت این رفتار به بقیه موجب پیروی آنها می گردد.

الیاس کانتی در پژوهشی به نام جمعیت و قدرت می گوید، یک «احساس هیجانی منفرد» که در تک تک افراد گروه وجود دارد، بر جمع آنها حاکم می شود و آنها را تبدیل به جمعیتی متحد می کند.

این احساس مشترک منجر به حرکتی واحد می گردد: سرایت گروهی. یک حالت روحی می تواند با سرعتی خارق العاده در جمعیت شیوع یابد، نمایشی چشمگیر از صف آرایی موازی زیر سیستم های زیست شناختی که همه را در هماهنگی روانی قرار می دهد.

به نظر می رسد یکی از عوامل مهمی که در گذشت و فداکاری نقش دارد، داشتن وقت برای توجه کردن است؛ برای این که به بهترین وجه برای همدردی برانگیخته شویم، لازم است بر روی موضوع تمرکز کامل پیدا کنیم تا از نظر عاطفی درگیر آن شویم.

مسلما افراد از نظر توانایی، تمایل، و علاقه برای توجه نشان دادن به چیزی، با یکدیگر متفاوت هستند. ممکن است یک نوجوان توجهی به صدای غرغر مادرش نشان ندهد، اما لحظه ای بعد به صدای دوستش که تلفنی با او صحبت می کند با تمرکز کامل گوش کند. دانشجویان یادشده نیز برای شرکت در آزمون خود آن قدر دغدغه فکری داشتند که مایل نبودند یا نمی توانستند به مرد افتاده توجه کنند.

بدون شک آنها طوری درگیر افکار خود و فشار زمان بودند که حتی متوجه وضعیت او هم نشدند، تا چه رسد به این که کمکش کننده در شهرهای بزرگ، پدیده ای به نام «شهرزدگی» وجود دارد که موجب می شود افراد چنان غرق در مشغله خود باشند که دیگر تمایلی به توجه یا کمک کردن به دیگری نداشته باشند.

به نظر جامعه شناسان، دلیل گرایش افراد به این حالت در خود فرورفتگی در خیابان های شلوغ شهر، این است که می خواهند خود را در برابر هجوم محرک های فراوان اطراف حفاظت کنند.

برای رسیدن به این هدف پیداست که به طور ناخودآگاه با کم کردن توجه از مواردی که نیازمند توجه آنها است، انرژی لازم برای حفاظت از خود را فراهم می آورند. به قول یک شاعر، ما شلوغی خیابان را با نگاه خیره و گوش های بسته، برای خود قابل تحمل می کنیم.