هنگامی که فرد احساس کند همسرش هماهنگ نیست، ممکن است بیش از پیش به عدم هماهنگی های جزئی همسرش واکنش نشان دهد. او ممکن است از اینکه همسرش چیزها را آن گونه که وی دوست دارد انجام نمی دهد ناراحت شود.
ممکن است احساس کند که همسرش به نیازها و احساسات او توجه ندارد و حتی شکایت کند از اینکه احساساتش از سوی همسرش درست تعبیر و تفسیر نمی شود و مثلا ناراحتی اش با عصبانیت اشتباه گرفته می شود.
این نوع عدم هماهنگی معمولأ نتيجه وجود دیوار همدلی به عنوان وسیله ای برای گوشه گیری یا کناره گیری از همسر است، اما مشکل برخی از زوج ها در هماهنگی، از انسداد هیجانی شان سرچشمه می گیرد. فردی که دچار مشکل انسداد هیجان است در هماهنگی نشان دادن با هیجان ها و احساس های دیگران مشکل دارد.
این افراد در هماهنگی نشان دادن با همان احساس هایی در دیگران مشکل دارند که خود از آن احساس ها در وجودشان قطع ارتباط کرده اند. به عنوان مثال بسیاری از مردان در هماهنگی کردن با احساس آسیب پذیری در دیگران مشکل دارند و بسیاری از زنان همین مشکل را در مورد احساس پرخاشگری دیگران دارند.
چنانچه انسداد هیجانی مانع هماهنگی باشد، این مائع شامل مشکلات فرد در مورد هیجان های خاص در وجود خود است، اما چنانچه مشکل در گوشه گیری یا کناره گیری است، مانع برای هماهنگی، واکنش به تهدید ادراکی در عزت نفس یا دلبستگی قلمداد می شود.
برقراری هماهنگی اغلب هدفی خاص در زوج درمانی است. از تکالیفی که به منظور ایجاد ساختاری ایمن در خانه می توان استفاده نمود، تکلیف یادگیری در مورد احساس های یکدیگر است.