در مباحث مختلف که در حوزه روانشناسی مطرح می شود همواره توجه کردن به کودکان در مرحله بالایی قرار دارد و هر خانواده ای می تواند این موضوع را در نظر داشته باشد که کودکان می توانند از ذهن پیچیده ای برخوردار باشند.
برای همین منظور نیز آموزش هایی داده می شود تا کودکان بتوانند از روند موفقیت در جامعه استفاده کرده و کمتر به مشکلات روانی که بسیار نیز شایع میباشد دچار شوند.
دانش روان شناسی درباره این که چرا فلان کودک دست به سرقت می زند یا فلان بچه دروغ می گوید، جوابهای از پیش تهیه شده ای را ندارد،
بلکه به ما می آموزد که برای فهم آن که چرا یک فرد به شیوه معنی رفتار می کند، بایستی تجربیات، خلق و خوی، میزان هوش، سن، وضع فعلی مزاج و سایر مشخصاتش را مورد توجه قرار دهیم.
این امر به ما امکان میدهد که بفهمیم هیچ یک از عوامل فوق به تنهایی موجب رفتار آن فرد نبوده اند، بلکه ترکیبی از عوامل مذکور موجب شده است که شخص به شیوه معینی رفتار نماید. این سؤال که چرا یک فرد به شیوه معینی رفتار می کند، درست شبیه این است که بپرسیم چرا یک چراغ در حال سوختن است؟
برای سوختن یک چراغ سه دلیل وجود دارد، بدین ترتیب:
۱. پر از نفت است،
۲. فتیله اش بالاست و
۳. آن را روشن کرده اند.
وجود نفت در چراغ و وضع فتيله، آن چراغ را برای سوختن مهیا می کند و موجب آن می شود که چراغ برای سوختن آماده و حاضر باشد.
بنابراین، آنها را علل زمینه ساز می نامیم.
کاربرد یک کبریت روشن چیزی است که عملا ایجاد شعله می کند، این را علت بی واسطه یا فوری می نامیم.
حال، هر چه نفت چراغ بیشتر و فتیله اش بالاتر باشد، شعله آن قویتر خواهد بود، در صورتی که اگر چراغ بدون نفت بوده و فتیله اش هم پایین باشد، کبریت زدن بی نتیجه است. این اصل عینا در مورد انسان نیز صدق می کند.
تجربیات گذشته، خلق و خوی، هوش، سن و وضع مزاجی یک فرد به عنوان علل زمینه ساز موجب می شوند که وی به طرز و شیوه معینی رفتار نماید، علت بی واسطه و فوری رفتارش را هم باید در وضع و موقعیت کنونیش جستجو کرد.
هرچه استعداد شخص برای رفتار معینی بیشتر باشد، جهت انجام این رفتار به تحریک کمتری نیاز دارد. برای مثال، اگر او خوشحال باشد به خنده آوردنش آسان است.
هر چه استعداد شخصی برای رفتار کردن به طریق معینی کمتر باشد، برای ایجاد آن نوع رفتار به تحریک بیشتری نیاز است، مثلا اگر غمگین باشد به خنده واداشتن وی دشوار خواهد بود.
البته این چیزی است که همه می دانیم، ولی آنچه را که اغلب فراموش می کنیم آن است که اگر شخصی به خاطر یک موضوع جزئی عصبانی شده و از کوره در برود، او را آدم نامعقولی می نامیم، این بدان علت است که ما به دلیل عصبانیتش پی نبرده ایم.