بنابراین، ابزارها و روشهای مناسب برای درمان کلامی در روی آورد بدنی هم سودمند خواهند بود. این درمانگران نیز مانند سایر روان درمانگران روش های گوناگون مقاومت، انکار و تحریف انسانها را می شناسند. در هر حال تمرکز اصلی این روش بر «رابطه» است. درمانگران بدنی می کوشند به بیمار کمک کنند تا از راه ایجاد یک رابطه همدلانه بتوانند یک رابطه سالم و رضایت بخش را به بیمار بیاموزند. آنها ژست هیکل، تنفس، ساخت عضلانی و سایر ویژگی های جسمانی بیمار را در نظر میگیرند. «بدن درمانی» نخستین بار توسط ویلهلم رایشش که عضو جامعه روان تحلیلگران وین بود به کار گرفته شد شارف، ۱۹۹۶). رایش دریافت که با تغییر جثه و بدن بیمار ، انرژی هیجانی و نیروهای زندگی می توانند آزاد شده و از راه بدن جریان پیدا کنند. در واقع ، رایش به جای مفهوم لیبیدوی فروید، نرژی جسمانی و نیاز به آزاد شدن آن را به کار گرفت که به نظر می رسد به نوعی متأثر از نظریه فروید بوده است. بعدها الكساندر لوون ها (۱۹۱۰) که از شاگردان رابیش بود، مفهوم جدیدی را بر این روش افزود که طی آن بیمار باید با زمین تماس فیزیکی برقرار می کرد. او باید پاهایش را در خاک فرو کند یا روی زمین بخوابد و جهان را حس کند. در غیر این صورت دچار روان آزردگی خواهد شد. لوون بیش از رایش مفاهیم روان تحلیلگرانه را به کار گرفت (به نقل از شارف، ۱۹۹۶). به هر حال، بدن روان درمانگران معتقد به یکپارچگی ذهن و بدن هستند. لوون با در نظر گرفتن ریخت شناسی رایش، پنج ریخت یا منش شخصیتی را نام برد: سکیزویید، دهانی، خوددوست دار، خودآزارگر و سخت (متصلب). به هر حال، بدن روان درمانگری نوعی «روان درمانگری کلینگر» تلقی می شود. چه نشانه های بدنی، حس کردن ها، احساسات، تجسمات، اندیشه ها، انرژی و معنویت با هم در نظر گرفته می شوند. روان تحلیلگری نوین چنین روی آوردی را نمی پذیرد.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
بررسی اثربخشی بدن درمانی بر مثبت اندیشی و افزایش امید به زندگی در بیماران صعب العلاج