به علت اینکه دانشمندان باید آنچه را که مشاهده می کنند معنی دار سازند، اقدام به ساختن نظریه ها می کنند.
یک نظریه علمی و کارکرد دارد:
۱. سازمان بندی مشاهدات تجربی، و
۲. راهنمایی برای مشاهدات آینده.
کارکرد دوم یک نظریه علمی منجر به آن چیزی می شود که استونس به آن عنوان گذاره قابل اثبات می دهد.
به عبارت دیگر یک نظریه گذاره هایی را ارائه می دهد که به صورت تجربی قابل آزمون هستند.
اگر گذاره هایی که به وسیله یک نظریه ایجاد می شوند در جریان آزمایش تأیید شوند، نظریه قدرت می یابد.
اگر گذاره های ایجاد شده به وسیله یک نظریه به وسیله آزمایش تأیید نشوند، نظریه ضعیف می شود.
اگر نظریه گذارههای غلط زیادی حاصل کند، در آن صورت یا مورد تجدید نظر قرار می گیرد یا کنار گذاشته میشود.
نظریه های علمی باید قابل آزمون باشند.
یعنی آنها باید فرضیه هایی به وجود آورند که به طور تجربی قابل اثبات یا قابل رد باشند.
پس در علم مشاهده مستقیم طبیعت مهم است، اما غالبأ چنین مشاهده هایی به وسیله نظریه هدایت می شوند.
باتوجه به بحث بالا، می توان نتیجه گرفت که نظریه ها برای پیشرفت علوم ضروری هستند و نقش اساسی و مهمی در توسعه علوم ایفاء می کنند.
با وجود این، بعضی مواقع در گفتگوهای روزمره با نظریه ها و نظریه به طور اهانت آمیزی برخورد می شود.
برای مثال وقتی بخواهیم با یک سری اظهار نظر به صورت تحقیرآمیزی برخورد کنیم، به آن برچسب نظریه میدهیم.
مثلا گفته می شود که خوب این فقط یک نظریه است».
ولی واقعیت این است که نظریه ها به مثابه چهارچوب هایی هستند که به علم پویایی و به داده های پراکنده انسجام می بخشند.
موضوع مهم دیگری که در مورد نظریه ها وجود دارد این است که در بعضی مواقع نظریه ها را با قضاوت های ارزشی خوب و بد مورد سنجش قرار می دهند.
ولی از نظرگاه علمی کدام نظریه خوب و کدام نظریه بد است؟
همچنان که قبلا ذکر شد، نظریه ها ریشه تاریخی دارند و با مهیا شدن شرایطی به وجود می آیند، به رشد و شکوفایی می رسند و حتی در صورت از بین رفتن ردپای خود را در نظریه های بعدی حفظ می کنند.
هم چنین جالب اینکه نظریه های جدید یا تحت تأثیر نظریه های قبلی و یا حتی در ضدیت با نظریه های قبلی به وجود می آیند.
در بعضی مواقع نظریه ها به صورت مکمل یا در امتداد هم پا به عرصه وجود می نهند.
بنابراین هر نظریهای کم و بیش دارای ارزش است.
هم چنین در حوزه علمی هر نظریه ای که منجر به پژوهش های زیادی شود و از دل آن فرضیه های زیادی استخراج شود، موجب رشد علمی خواهد شد و در واقع وجود آن برای یک رشته علمی دارای ارزش است.
از طرف دیگر، هر نظریه ای در برآورد نمودن یک یا چند تا از اهداف علوم، یعنی توصیف، تبیین، پیش بینی و کنترل، قدرت خود را نشان می دهد.
مثلا در روان شناسی نظریه روان تحلیل گری قدرت زیادی در توصیف یا تبیین مسایل روانی دارد، ولی احتمالا در پیش بینی و کنترل ضعیف تر از این دو مورد عمل کند.
در مقابل به نظر می رسد رفتارگرایی در پیش بینی و کنترل بهتر عمل می کند.
هر چند که این گونه مباحث همیشه مناقشه آمیز هستند، ولی هدف این است که نشان داده شود نظریه ها علمی دارای ارزش هستند.