فرض می کنیم این، نتیجه ای است که از اکثر پژوهش های ۱۹۸۳ به بعد کسب شده است.
در این جا این سؤال پیش می آید که چرا آدم ها در برابر رهایی از این نگرش، تا این حد مقاومت می کنند.
من فکر می کنم دلیل آن، همان است که در پژوهش های مربوط به این امر گفته شد.
ما وقتی به گذشته باز می گردیم، خواهر و برادران خود را به خاطر می آوریم.
دوران کودکی به یاد ماندنی ترین دوران تعاملات است و در آن زمان خواهران و برادران ما در سنین متفاوتی با ما بودند و ما در بافت خانواده در رقابت برای توجه بیشتر بودیم.
بنابراین موقعیت آنها در خانواده، با ما کاملا تفاوت داشت اما این تفاوت نمی تواند با تفاوت شخصیتی آنها در بزرگسالی و در متن جامعه یکی باشد.
دومین عامل محیطی که باید مورد توجه قرار بگیرد، شرایط دوران جنینی است.
در سال های اخیر کاملا آشکار شده است که در بسیاری از انواع موجودات، شرایط جنینی تأثیری به سزا در دوران رشد، سوخت و ساز و حتی رفتار دوران کودکی تا بزرگسالی دارد.
برای مثال موش هایی که مادران آنها در دوران بارداری دچار اضطراب بودند، بیش از موش های دیگر به اضطراب دچار هستند و سرعت آنها در کشف محیط های تازه از دیگر موش ها کمتر و در مورد روابط اجتماعی محتاط تر هستند.
به بیان دیگر رفتار آنها به گونه ای است که گویی محیط پیرامون، پر از خطرات مختلف است که البته این رفتار، بسیار شبیه رفتار شخصیت روان رنجور است.
آنچه در این سیستم اتفاق می افتد، این است که شرایط جنینی که در این جا شرایط ترشح هورمون استرس است، به مثابه ی «پیش بینی هوا» برای نوزادانی است که متولد می شوند.
واکنش نوزاد آن است که با دنیایی که با آن روبه رو خواهد شد، خود را منطبق نماید.