ما زمانی منفعل برخورد می کنیم که احساس واقعی خود را پنهان می کنیم و تظاهر می کنیم همه چیز درست است. در این حالت «بله» می گوییم اما مقصود ما «نه» است؛ نیازهای دیگران را بر نیازهای خودمان ترجیح می دهیم و می ترسیم کسی را عصبانی کنیم. والدین منفعل می ترسند فرزندانشان ناراحت شوند و اصرار دارند محبت آنها را جلب کنند، در نتیجه تسلیم خواسته های آنها می شوند.
والدین پرخاشگر در برخورد با فرزندانشان از تهدید و ارعاب استفاده می کنند تا آنها را مجبور کنند به خواسته هایشان تن بدهند. ممکن است این نوع برخورد ظاهر مطلوب به نظر برسد و رفتار غلط کودکان را متوقف کند؛ اما گران تمام می شود، زیرا به دلیل از بین رفتن آرامش و امنیت عاطفی، رابطه ما با فرزندانمان ضعیف می شود.
والدین پرخاشگر منفعل کاری می کنند که فرزندانشان از کار بد خود، احساس گناه و شرمندگی کنند. ممکن است این والدین خیلی پرخاشگر نباشند؛ اما رفتارهای نامحسوس و زیرکانه آنها آن قدر شدید است که مانع رشد اعتماد به نفس فرزندانشان می شود. این کودکان به جای اینکه به نیازهای خودشان توجه کنند و به فکر شادی خودشان باشند، خود را بی اندازه مسئول خواسته های والدینشان می دانند، از این رو اگر پدر یا مادری به فرزند خود بگوید: «تو تنها بچه فامیل هستی که بلد نیستی میز ناهار را آماده کنی.»، فقط فرزندش را شرمنده کرده است. اگر به فرزندتان بگویید که دائم به شهریه کلاس های تو فکر می کنم، فرزندتان احساس می کند گناهی مرتکب شده است. این نوع رفتار با کودکان کاملا اشتباه و زیان بار است. کودکان نسبت به خود دیدگاهی را پیدا می کنند که اطرافیان در مورد آنها دارند.
ما می توانیم به کودکان خود کمک کنیم تا در مقام انسان های ارزشمند در مورد خود دیدگاهی مثبت داشته باشند. این مسئولیت ماست که تمام تلاش خود را بکنیم تا کودکان خود را بی ارزش حساب نکنند، زیرا کودکی که خود را بی ارزش بداند، دیدگاهش بر انجام هر کاری تأثیر می گذارد.
پدر یا مادر قاطع و با اعتماد به نفس کسی است که ناخدای کشتی زندگی فرزندان خود باشد.در این حالت ما حد و حدود فرزندانمان را رعایت می کنیم، به نیازها، خواسته ها، احساسات و سلیقه آنها توجه داریم و اگر این موارد با خواسته ها و نیازهای ما تعارض پیدا کنند، کاری نمی کنیم کودکان احساس کنند خطایی مرتکب شده اند. لزومی ندارد بچه های ما، ما را دوست داشته باشند، ما هم نباید نگران خوشبختی آنها باشیم، متوجه این نکته هم باشیم که اگر ما تمام مسائل آنها را حل کنیم، مانع رشد قابلیت های آنها برای برخورد با مسائل شده ایم. بچه های ما باید بدانند که ما آنها را دوست داریم، چون فرزندان ما هستند، نه آنکه کاری برای ما انجام دهند یا موفقیتی کسب کنند که ما در مقابل دیگران احساس سربلندی کنیم.
اگر به خودباوری رسیده باشیم، بدون اینکه بهانه ای برای بحث و جدل پیدا کنیم، می پذیریم که ممکن است فرزندان ما کاری را که از آنها خواسته ایم انجام ندهند. کند. کار ما خیلی حساس بود؛ اما او تصمیم گرفته بود با شجاعت برای کار با کاترین ابتدا بر این امر تمرکز داشتم که به او کمک کنم دوران تلخ کودکی خود را فراموش احساسات تلخ گذشته را رها کند. بعد از آن، روی موضوع قاطعیت و اعتماد به نفس کار کردیم.
از آنجا که او در دوران کودکی و در زندگی مشترک اعتماد به نفس را تجربه نکرده بود، موضوع برایش شناخته شده نبود، ولی ما برنامه هایی را با کمک یکدیگر اجرا کردیم که او می توانست خواسته های خود را به نحوی بیان کند که نه با پرخاش همراه باشد (به جای پدال گاز، کف زمین را فشار می داد)، نه منفعلانه (که خاموش و ساکت بنشیند)، نه پرخاشگر - منفعلانه (که احساس کند خجالت می کشد). کاترین از اینکه خواسته های خود را با قاطعیت و اعتماد به نفس ابراز می کرد حس بسیار خوبی داشت.