در پاره ای موارد، این پیوندها خود آشکار گرا هستند، همچون یک تجربه حاد بحران آفرین رنج یک حمله، یک ضربه یا یک تصادف اتومبیل که در آن شوک و حس بحران به نحو خودکار عمق وجود را رها میسازد. در سایر موارد، پیوندهای محتمل میان رخدادهای هر روزه و یک طبقه بنیادی به شیوهای متفکرانه و تأمل گرانه تر کاوش میشوند. یک تجربه هر روزه مانند وای نه به نظر میرسد که من هیچ وقت زمان کافی ندارم، باید عجله کنم! این موارد میتواند با فقدان پذیرش پایان زندگی پیوند بخورد. در چنین مواردی در مانگر وجودی می کوشد یک پیوند هستی هستی شناختی (اصطلاح مورد استفاده هایدگر به معنای پیوندی میان سطح هر روزه هستی و سطح هستی شناختی موجود مخلوق) برقرار سازد. چنین پیوندی درگیری مستقیم درمان جو با رابطه آنها را با عمق وجود تسهیل می گرداند؛ و به نظر میرسد که یک رابطه دید برای شرایط بنیادی، مانند مرگ، به یک زندگی آزادانه تر، گشوده تر و مستحکم تر بینجامد.
موضوع پیشنهادی پروپوزال پایان نامه روانشناسی :
بررسی اثر بخشی درمان وجودی بر معنا داری زندگی و کاهش اضطراب و استرس پس از سانحه
