هر چه قدر عدم توافقات اولیه آنها منفی تر بود، سازگاری و توافق اخلاقی آنها با هم، با سختی و درگیری بیشتری توأم بود. بویژه ابراز تنفر و بیزاری آنها نسبت به یکدیگر آسیب زننده و مخرب بود. نفرت و بیزاری باعث می شود ذهنیت منفی به ورای انتقاد و بهانه گیری پای بگذارد و اغلب اوقات به شکل توهین آشکار در آید و شخص مخاطب را تحقیر و کوچک کند. همراه با نفرت و بیزاری زن (یا شوهر) این پیام به مخاطب القا می شود که او حتی ارزش همدلی را نیز ندارد، چه رسد به عشق. وقتی که زن و شوهر از حس همدلی دقیقی برخوردار باشند آن گاه این نوع تعاملات سمی، اثر بدتری بر جای می گذارند. در این گونه مواقع آنها ناراحتی طرف مقابل را به طور دقیق حس می کنند ولی از ابزار دلسوزی و کمک خودداری می ورزند. همان طور که یک وکیل طلاق کار آزموده برایم گفت: «بی تفاوتی و بی اعتنایی - عدم توجه و رسیدگی به دیگری - یکی از بدترین اشکال ظلم و بدرفتاری در زندگی زناشویی است.» الگوی آسیب رسان دیگر در مواقعی رخ می داد که یکی از طرفین دلخوری و خشم خود را بر سر دیگری خالی می کرد، خشم موجب جریحه دار شدن احساس دیگری و غم و اندوه او می شد (چه طور می توانی چنین چیزی به من بگویی!) و زن و شوهر حرف همدیگر را قطع می کردند و نمی گذاشتند حرف طرف مقابل تمام شود. این الگوهای رفتاری، به شکلی قدرتمند، جدایی زن و شوهر را پیش بینی می کردند. در مورد زن و شوهرهایی که در این تحقیق شرکت کرده بودند اکثر جدایی ها بعد از یک سال و نیم رخ داد.


موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :

پیش بینی نارضایتی از زندگی زناشویی و طلاق بر اساس خشم