متخصصان بهداشت روانی تا مدت ها گمان می کردند کودکان درخودمانده با این که در بیشتر حوزه های رشد و تحول در سطح عقب مانده ها عمل می کنند، ولی حقیقتا در حوزه عقب ماندگی ذهنی نمی گنجند. توصيف کانر (۱۹۴۳) از درخودماندگی، این عقیده را قوت بخشید که هوش این کودکان بالقوه بهنجار است. دمایر (۱۹۷۵) دلایل کار برای این گفته را چنین خلاصه می کند: دلايل او عبارتند از: وجود مهارت های ظریف صور هوش، گزارش های بسیار اندک از اختلال کارکرد حرکتی و امتناع از عمل وقتی در آزمون های هوش با آیتم هایی که با سن او مناسبت دارند، مواجه می شود. یکی از نظریه هایی که به توضیح این واقعیات پرداخته، اظهار می دارد که مغز اکثر کودکان درخودمانده از نظر آناتومیکی، بهنجار است و مهارت های ظریف سطح بالا، بازتاب واقعی هوش بالقوه آنان است. در صورتی که بتوان به راه حل درست درمان این کودکان پی برد، هوش کلامی آنها که تأخیر جدی دارد، همراه با مهارت های جزیره ای و ترم های سن تقویمی کودک، به سرعت رشد خواهد کرد (صص ۱۰۹-۱۱۰)۔ در سی سال گذشته، داده های جمع آوری شده نشان داده اند هوش بهر بیشتر کودکان اوتیستیک می تواند به گونه ای معتبر، تعیین شود. علاوه بر آن، نمرات اکثریت آنان در دامنه ای از عقب ماندگی ذهنی نیمه شدید تا شدید قرار دارد (چارلوپ۔ کریستی ، اسکیریبمان ، پیرس ، کورتز ، ۱۹۹۸؛ دمایر، ۱۹۷۵، دمایر، بارتون ، آلپرن (۶۵۱)، کیمبرلین ، آلن ، استیل ، ۱۹۷۴: گرین و همکاران، ۱۹۹۵: لوواس و همکاران، ۱۹۷۳: پريور، وری ۱۹۸۶، راتر، اسکوپلر ، ۱۹۸۷). فقط در حدود ۲۰% تا ۲۵% کودکان اتیستیک در دامنه بهنجار هوش قرار داشته اند و تعداد بسیار کمی نیز باهوش بوده اند. متوسط IQ این کودکان احتمالا نزدیک پنجاه است و تعداد بسیار کثیری نیز بین هوش بهر ۳۵ تا حدود ۷۰ قرار دارند. با وجود این امروزه نسبت به ۲۵ سال گذشته، اطلاعات ما درباره اهمیت توانایی های شناختی و ناتوانی های مرتبط با اتیسم، رشد قابل توجهی داشته است (اسکوپلر و همکاران، ۱۹۹۵). درخودماندگی، می تواند طیفی از خفیف تا شدید داشته باشد و مشکلات شناختی مرتبط با هر وضعیت متفاوت است.