از دست دادن دو پسر، چیز خوبی ندارد و او دلیل خوبی دارد تا برای مدتی به شدت سوگوار باشد. گاه آدم های خوب، درگیر اتفاقات بد می شوند. اما اکثر ما می توانیم با گرفتاری ها کنار بیاییم و برای ادامه دادن زندگی راه پیدا کنیم.

از دست دادن فرزند در جنگ، یک نمونه افراطی بود. اکثر آدم ها آن قدر خوش شانس هستند که درگیر این نوع حوادث غم انگیز نشوند. در مورد جو، آنچه ماشه افسردگی را چکاند، بیکار شدن او بود.

اگرچه بیکاری ناخوشایند است ولی فاجعه نیست و اکثر انسان ها می توانند با این چالش کنار بیایند. اما عواملی که ماشه افسردگی را می چکانند لزوما تا این حد مشخص نیستند. در حقیقت بسیاری از انسان ها حتی این عوامل با رویدادها را در مورد افسردگی خود به یاد نمی آورند.

این نکته در مورد سایر مشکلات روانشناختی هم مصداق دارد. درمانگران شناختی رفتاری، بیماران را تشویق می کنند دلایل تداوم مشکل را شناسایی کنند و به آنها انگیزه می دهند این دلایل را تغییر دهند.