بسیاری از افراد باور ندارند که بیماران ام اس نیز می توانند والدین خوبی باشند (البته ممکن است والدین بدی هم باشند. درست مثل همه آدم های دیگر). ام اس بیماران را از کارکرد فرزندپروری درست دور می کند، به ویژه اگر روی شناخت افراد تاثیر منفی داشته باشد دیگر نمی توانند به صحبت های فرزندان شان گوش کرده یا آنان را درک کنند، اما این شرایط برای همه بیماران ام اس وجود ندارد و والدین بیمار کارکردهای دیگری دارند که با ام اس و پیامدهایش از بین نمی رود.

همین که سایه والدين بالای سر بچه ها باشد مهم است. والدین محبوب در رشد کودک مهم هستند حتی اگر قادر به انجام کارهای زیاد نباشند یا نتوانند عشق خود را نشان دهند. گاهی والدین بیمار خودمحور می شوند و این واکنش آنان به بیماری یا نشانه ای از مشکلات شناختی زودهنگام است. اما والدینی که ام اس آنان را مجبور کرده از کار دست بکشند در اوقات مورد نیاز در کنار فرزندان شان هستند و این امر مهم تر از از دست دادن درامد است.

رشد تدریجی و آسته ام اس به کودکان این فرصت را میدهد تا قبل از این که ام اس والدین دردسرساز شود آنان رشد کنند و بزرگ شوند. کودکان معمولا در مورد بیماری والدین خود اضطرابی دارند که خود والدین این نگرانی ها را متوجه نمی شوند. من معمولا بر باورهای والدین درباره این که کودکشان چه نظری درباره ام اس و ناتوانی های ناشی از آن دارد متمرکز می شوم.

وقتی باورهایشان تغییر کرد و با مشاوره احساس گناه و اضطراب هایشان کاسته شد راه های جدیدی برای مشاهده و برقراری ارتباط با کودکانشان می یابند. خود کودکان هم ارام می شوند، اضطراب شان کاسته می شود، و رفتارشان هم با والد مبتلا به ام اس و هم والد دیگر بهبود می یابد. از مادری پرسیدم آیا پسر نوجوان وی به بستری شدن پدرش در بیمارستان واکنشی نشان می دهد.

مادر پاسخ داد او اصلا به این چیزها توجه ندارد. من گفتم نوجوانان گاهی احساس گناه می کنند و می ترسند که شاید تقصیر آنان بوده که والدینشان بیمار شده اما این را بر زبان نمی آورند. مادر پاسخ داد به تازگی دیده ام در کنار منزل می ایستد و سوت می زند، نمی دانم آیا نشانه نگرانی است.

ما در هفته آینده دوباره به نزد من آمد و گفت از پسرش سوال کرده آیا فکر می کند تقصير اوست که پدرش در بیمارستان است، قابل پیش بینی بود که پسر مستقیما پاسخ نداده اما بعد از این گفت و گو آرام تر شده بود.