در این دوران کودک مینیاتور یک انسان کامل فرض می شد. این نظریه به فرم یافتگی پیشین معروف شد (لور ای برک ۱۳۸۴). پیشرفت علم اندیشمندان را متوجه تفاوت های اساسی بین کودک و بزرگسال کرد. آگاهی از این تفاوتها در قرن شانزدهم منجر به توصیه استفاده از روشها و شیوه های محدودکننده در تربیت کودکان ناسازگار شد. در قرن های بعد عدم کارایی این شیوه ها دست اندرکاران تعلیم و تربیت را متوجه استفاده از شیوه های ملایم تری کرد. امروزه تحقیقات وجود تفاوت های اساسی بین کودک و بزرگسال را در جنبه هایی مانند توانایی های ذهنی، جسمی، عاطفی، اجتماعی، حرکتی و هیجان نشان داده است. یکی از این تفاوتها كامل نشدن دستگاه های حسی و تفاوت بین کارکرد این دستگاه ها در کودک و بزرگسال است کودک تازه متولد شده خالی از توانایی حسی نیست. او یک تاریخچه ۹ ماهه دارد. این تاریخچه به همراه حوادث زمان تولد در تعیین میزان هوش، رفتار و به ویژه توانابی حسی او مؤثر است. کودکان در سه هفته اول زندگی یعنی دوران نوزادی نسبت به محیط اطراف خود آگاهی چندانی ندارند. حرکت آنها معمولا جمعی و کلی است و حدود دو سوم از روز را می خوابند. پس از آن و به تدریج از میزان خواب آنها کاسته و بر فعالیت و آگاهی آنها نسبت به محیط اطراف افزوده می شود. نکته مهم این است که روان شناسان برای تجارب چند سال اول زندگی را در شکل گیری شخصیت اهمیت ویژه ای قائلند.