طبق این نظریه، هراس خاص وقتی ایجاد می شود که محرکی خنثی (مثل سگ با محرکی آزارنده (مثل درد پس از گاز گرفته شدن توسط سگ) بر اثر فرایند شرطی شدن کلاسیک، منداعی می شود. این تداعی سپس از طریق اجتناب از محرک ترسناک (یعنی سگ) حفظ می شود. اما نظریه ماورر به رغم سادگی نمی تواند همه یا حتی اکثر هراس های خاص انسان را توضیح دهد (برای مثال فيلد، ۲۰۰۶). به همین شکل، راچمن (۱۹۹۱) میگفت شرطی شدن کلاسیک نمی تواند تبیین کاملی برای هراس های خاص باشد چون بسیاری از کسانی که دچار هراس خاص هستند، رویداد شرطی کنندهی مشخصی را که به شروع ترس شان منتهی شده باشد به یاد نمی آورند و خیلی از کسانی که تجربه های ضربه مانند داشته اند، دچار هراس نمی شوند. به همین دلیل راچمن فرض را بر این می گذاشت که هراس ها می توانند از طریق اطلاعات (برای مثال، یادگیری خطرناک بودن سگ) و یادگیری نیابتی (مثل مشاهده مادر که از سگ می ترسد) ایجاد شوند. این تبیین با مطالعات جانوری پیش گفته، سازوار است برای مثال، کوک و مینکا، ۱۹۸۹).