اما آنها به دنبال روش های درمانی بودند که در آن روشها با استفاده از اصول روان پویشی که در تکنیک های کلاسیک روانکاوی به کار می رفت، متفاوت بود.
هر چند در آن زمان یافته هایی که بر اساس روانکاوی بنا نهاده شده بودند، با استقبال و مقبولیت مواجه نشدند، ولی آن یافته ها در روش های شناختی رفتاری که امروزه در امر درمان این اختلال امیدوار کننده به نظر می رسند، رسوخ کردند و به نوعی سنگ بنای این روش ها را بنا گذاشتند (بیت من ۲۰۰۰) و فوران ۱۹۹۹ .
اگرچه روش های کلاسیک روانکاوی به ندرت برای درمان روان پریشی به کار می رود، اما روانکاوان کمک زیادی به درک فرآیندهای ناخودآگاه ذهنی افراد مبتلا به روان پریشی کرده اند و حتی گاهی بیماران روان پریش را با موفقیت درمان کرده اند (سيرلز ۱۹۶۵) و رابینز ۱۹۹۳.
این افراد هم چنین ما را متوجه دشواری هایی نموده اند، که درمانگر به لحاظ عاطفی، احساسی و دیگر مقولات روان شناختی در حین کار کردن با چنین بیمارانی با آنها مواجه می شوند.
این یافته ها به دیگر روان درمانگران کمک کرده است، تا با بیماران روان پریش خود رابطه ای همدردانه و انسانی برقرار کنند.
برخی از یافته های این گروه از روانکاوان نشان داده است، که اولین روابط مراقب - فرزند در شکل گیری حساسیت های بعدی در بیماران روان پریش نقش مهمی بازی می کند رویینکات ۱۹۶۵ .
متاسفانه از این یافته برداشت شد که خانواده های افراد مبتلا به اسکیزوفرنی قابل سرزنش هستند.
هر چند امروزه افرادی همچون تیناری، وین ا ومرینگ ۱۹۹۴) به بررسی نقش عوامل محیطی و ژنتیکی در شکل گیری اسکیزوفرنی پرداخته اند، یافته های گروه یاد شده نقش به سزای اقدام در مراحل ابتدایی را تایید می کند.
روانکاوانی که امروزه روی روان پریشی کار می کنند، تکنیک های روانکاوان گذشته را تغییر و بهبود داده اند.