به اعتقاد وی، کودکان از طریق کاوش محیط خود می آموزند و به همین جهت نباید اموری به آنها آموزش داده شود که می توانند خود اقدام به کشف آنها کنند.
وی همچنین تأکید داشت که شیوه تفکر کودکان درباره جهان با بزرگسالان بسیار متفاوت است و کودکان می بایست بر اساس رشد ذهنی خود در معرض تجربیات یادگیری قرار بگیرند. پیاژه چهار مرحله برای رشد ذهنی مطرح نمود. در مرحله حسی- حرکتی (صفر تا دوسالگی)، نوزادان بر احساس جسمی و آموختن نحوه هماهنگ کردن بدن هایشان تمرکز می کنند.
در مرحله پیش عملکردی (دو تا هفت سالگی)، کودکان از زبان برای تعبیر جهان پیرامون استفاده می کنند؛ اما قوانین منطقی را درک نمی کنند. در این مرحله کودکان به شدت خودمحور هستند؛ یعنی جهان را کاملا از دیدگاه خود می بینند.
برای مثال، کودکانی که خودمحور هستند، نمی توانند تصور کنند طرف مقابل چگونه فکر می کند. آنها همچنین معتقدند، اشیاء بی جان مانند اسباب بازی ها کیفیات زندگی گونه دارند جان گرایی) و تمام وقایع طبیعی مانند هوا به دست انسان ایجاد می شود (مصنوع گرایی).
کودکان در مرحله پیش عملکردی در درک مفهوم بقا با مشکلاتی مواجه هستند؛ برای مثال نمی توانند درک کنند که اشیاء در کمیت خود یکسان می مانند؛ حتی اگر ظاهرشان تغییر کند.
کودکانی که مفهوم بقا را درک می کنند، می دانند که اگر حجم مشخصی از آب از کاسه ای بزرگ تر درون کاسه ای کوچک تر ریخته شود، مقدار هنوز ثابت است؛ اما کودکان کوچک تر اغلب فکر می کنند که مقدار متفاوت می شود.
در مرحله عملکرد عینی (هفت تا یازده سالگی)، کودکان قادرند بر اشیا و موقعیت های حاضر و فیزیکی، منطق خود را اعمال کنند. آنها می توانند بفهمند که اعداد و وزن و حجم چگونه کار می کنند؛ اما قادر نیستند اعمال استدلالی انتزاعی انجام دهند یا از استدلال استقرایی استفاده کنند.
کودکان در مرحله عملکرد عینی مشکلات حل مسئله دارند؛ مانند: تمام سگهای قهوه ای سه خال دارند. من یک سگ قهوه ای به نام برتی دارم. برتی چند خال دارد؟» در مرحله عملیاتی صوری ( یازده سالگی و بالاتر)، کودکان می توانند استدلال انتزاعی را درک کنند، فرضیاتی را ساخته و آنها را بیازمایند و نظامی از ارزشها و عقاید ایجاد کنند.اما بر اساس تحقیقات روان شناختی پس از پیاژه، سنینی که وی برای پرورش برخی توانایی ها در کودکان مطرح کرده است نادرست است.
برای مثال، کودکان در سن پایین تری قادرند مفهوم بقا را درک کنند (مک گریگل و دونالدسون، ۱۹۷۴). با این حال، تئوری مراحل رشد ذهنی پیاژه ما را یاری می کند تا نحوهی افزایش قدرت استدلال کودکان را متناسب با سن آنها درک کنیم. کار پیاژه در آموزش نیز تأثیر گذار بود.
در نتیجه تئوری های پیاژه، هم اکنون مدارس به نسبت پنجاه سال گذشته بیشتر کودک - محور هستند. امروزه معلمان نحوهی آموزش خود را با طرز تفکر کودکان منطبق می کنند و به جای بیان صريح وقایع، موقعیت هایی را ایجاد می کنند که کودکان خود به کشف امور بپردازند.
برای مثال، کودکان می توانند مفهوم بقا را از طریق بازی کردن با موادی مانند شن، خمیر بازی و آب بیاموزند. کودکان بزرگتر می توانند علاقه خود را به جهان پیرامون از طریق انجام پروژه ها و کارهای علمی عملی افزایش دهند.
فلسفه انجام این امور این است که کودکان بدین طریق به جای یادگیری صرف امور، می آموزند استدلال کنند. برنامه آموزشی ملی بر اساس مراحل مختلف رشد کودک تدوین شده است.
موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :
مقایسه اثربخشی آموزش مکاشفه ای و آموزش مستقیم بر قدرت حل مسئله در کودکان پایه ششم ابتدایی