کمک به کودک در شناسایی احساسات خاص مقدم بر افکار آسيب به خود استفاده از پردازش شناختی و مهارت های حل مسئله برای تولید افکار، احساسات و رفتارهای جایگزین صدمه به خود؛ ترغیب والدین برای تحسین رفتارهای غیر آسیب زننده، پاسخ های حمایتی و رفتاری مناسب والدین به رفتار خطرناک.
البته روش دقیق اجرای این مداخلات بستگی دارد به قضاوت بالینی درمانگر درباره ی آن که چه چیزی بیش از همه در این والد و کودک مؤثر واقع می شود.
ممکن است گاهی درمانگر از دانش سیستم خانواده، روان تحلیل گری و دیگر رویکردهای روان درمانی بهره گیرد تا علت زیربنایی مقاومت خانواده را نسبت به مداخلات درمان شناختی رفتاری معطوف به آسیب روانی و سوگ تشخیص دهد.
مثلأ مادری که راننده وسیله ی نقلیه ای بود که حامل فرزندش و دوست فرزندش بود و به دنبال تصادف دوست فرزندش در آن کشته شده بود، تلاش های درمانگر برای آموزش تکنیک های آرام سازی به کودک را مختل می کرد و می گفت: «اینها هرگز برای من و فرزندم مؤثر نیست.
این مادر در حضور کودکش عنوان می کرد که مؤلفه های درمان شناختی رفتاری معطوف به آسیب روانی و سوگ موفق نخواهند بود و درمانگر آن قدر مجرب نیست که بتواند به کودک کمک کند.
هیچ یک از تلاش های درمانگر برای جلب حمایت او مؤثر واقع نشد تا آنکه درمانگر اظهار نمود که احساس گناه مادر نسبت به تصادف، ممکن است این باور را در او ایجاد کرده باشد که فرزندش نباید بهبود یابد.
در این مرحله مادر توانست گریه کند و سپس گفت که دیگر مستحق آن نیست که شاد باشد و به سبب مرگ کودکی دیگر علايم مداوم فرزندش قسمتی از تنبيه اوست.
با این که آسیب کودک در مرکز درمان باقی ماند، درمانگر توانست مداخلات درمان شناختی رفتاری معطوف به آسیب روانی و سوگ را برای کشف و چالش شناخت های منفی مادر به کار برد.
در این ضمن، مادر احساس کرد که درمانگر آن چه را که او بدترین چیزها در خودش می دانست درک کرد، درباره آن قضاوت نکرد و سعی کرد برای بهبودی فرزندش تلاش کند.
این واقعه بدون بینش روان تحلیلی درمانگر نسبت به علت واقعی مقاومت مادر به درمان، میسر نبود.