به خاطر تقریب ذهن و برای این که بدانید چگونه پیروان تئوری های مختلف، به رد تعریف تئوری رقیب می پردازند، می توانید تعریف انسان را از دیدگاه مکاتب مختلف ملاحظه نمایید و ببینید چگونه تعریف هر مکتب از انسان و توجیه آن از رفتار او، مورد توافق مکتب دیگر نیست.
مثلا اهل تصوف را درنظر بگیرید که معتقدند رنج ها و ناراحتی های بشر ناشی از تعلق و وابستگی بیشتر او به جهان مادی است و انسان در اثر وابستگی بیش از اندازه به جهان مادی، نه فقط دچار اختلالات عقلانی می شود بلکه دچار اختلالات روانی نیز می گردد.
این مکتب را با مکتب رفتارگرایی مقایسه کنید که کمبود و مؤثر نبودن پیامدهای خوشایند رفتار را در اختلالات و به وجود آمدنشان دخیل می داند.
از یک عارف و صوفی درباره سلامت انسان بپرسید و از او بخواهید انسان کامل را برایتان تعریف کند؛ همین سؤال را از یکی از طرفداران مکاتب غرب نیز بپرسید، تفاوت فاحشی در گفته های آن ها خواهید یافت.
این تفاوت با توجه به چارچوب های مرجع آنان به وجود آمده است.