شواهد برآمده از علوم شناختی نشان می دهند که من سیستمی پیچیده و بغرنج است که دست کم سه کار را به انجام می رساند.
برای ساده تر شدن بحث، هر یک از این کار کردهای بنیادین من را در قالب دستگاهی متمایز مورد بحث قرار میدهم، و بعد این سه را با هم ترکیب می کنم.
نخست - دستگاه شناسنده:
عبارت است از مجموعه ای از ابزارهای حسی، گیرنده ها، و حسگرها که داده های مربوط به چیزهای جهان، حالتها و رفتارهای دیگری، و وضعیت و موقعیت من را به طور مداوم به درون نظام ذهنی من مخابره می کنند، و تفکیک و رده بندی داده ها و تشخیص الگوهای تکراری، رمزگذاری شان، و تبدیل شان به برچسب های آشنا و شناختنی را بر عهده دارند.
کل گیرنده های حسی (بینایی، شنوایی، و...)، اعصاب ناقل این داده ها، و مراکز عصبی پردازنده شان به دستگاه شناسنده مربوط می شوند. این دستگاه از نظر حجمی بزرگترین بخش از سیستم عصبی را در بر می گیرد.
دستگاه شناسنده تصویری از وضعیت موجود در ذهن تولید می کند و وضعیت من، دیگری، و جهان را در هر لحظه ارزیابی می نماید.
دوم - دستگاه انتخابگر؛ که تصمیم گیرنده و ارزیابی کننده است و وظیفهی داوری دربارهی داده های حسی را بر عهده دارد.
این دستگاه دو کار عمده را به انجام می رساند.
از یک سو، درباره وضعیت موجود داوری می کند و درجه ی اهمیت و ارزش هر عنصر آن را ارزیابی می نماید.
از سوی دیگر، این دستگاه دربارهی وضعیت مطلوب می اندیشد و دورنمایی از آن را نیز ترسیم می کند؛ یعنی، دستگاه تصمیم گیرنده، مسئولیت درک موقعیت کلی من، دیگری و جهان را بر اساس داده های دستگاه شناسنده بر عهده دارد، و علاوه بر آن باید در مورد سطح مطلوبیت این وضع موجود و امکانات موجود برای بهبود بخشیدن به آن نیز تصمیم گیری کند.
به این ترتیب سیستم تصمیم گیرنده تصویری از وضعیت موجود و مطلوب پدید می آورد و بر اساس معیارهای ترجیح خویش، امکاناتی را برمی گزیند و امکاناتی دیگر را نادیده می گیرد.