مثلا فرزندان اول را افرادی مردد، مشکوک، زرنگ، خسیس و متمول تلقی می کنند، ویژگی یا خصوصیتی که باعث ناسازگاری فردی و اجتماعی شخص می شود.
در عوض، فرزند بعدی به عنوان یک فرد آرام، آزاد، زودباور، با سخاوت، خوب، مهربان و به طور کلی سازگار تلقی می شود.
اگر چه ممکن است جاهل و نادان باشد.
او به عنوان یک فرد دوست داشتنی تر به حساب می آید. اظهارات علمی در رابطه با اثرات ترتیب تولد بر شخصیت از زمان فروید آغاز شد؛ ولی بر این ادعا بوده که: «ترتیب تولد فرزندان برای مراحل بعدی زندگی آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است».
آدلر بر این نکته تأکید کرده است که: «هر موقعیتی الگوی شخصیتی قابل پیش گویی را فراهم می سازد، بنابراین فرزند وسط و آخر در مقایسه با فرزند اول سازگارتر است.»
زیک (۱۹۸۵) بر این باور است که: «فرزند آخر در مقایسه با فرزند اول از نظر الگوی شخصیتی سازگارتر است.»
بسیاری از مطالعات علمی اخیر نشان داده است که ترتیب تولد بر شخصیت اثر دارد و این اثرات بیشتر مربوط به وضعیت روان شناختی» است تا ترتیب تولد.
مثلا «فرزند اول تحت تأثیر الگوی سخت گیرانه والدین قرار دارد در حالی که فرزندان بعدی بدون سخت گیری والدین رشد می کنند».
فرزند اول قربانی خواسته ها و انتظارات بیش از حد والدینشان هستند، در حالی که بچه های بعدی در خانواده های آسانگیر و راحت رشد می کنند.
علاوه بر این، فرزندان بعدی در برابر خواهر و برادرهایشان شناسایی می شوند و از بسیاری از فشارها و انتظارات بزرگترها آزادند.