علل وقوع طلاق بسیار متنوع و متفاوت است و تقریبا تمامی مسائل مورد اختلاف زوجین و تضادهای موجود در جامعه می تواند علت آن باشد.
طلاق به هر دلیل که اتفاق بیفتد اثرات بسیار منفی بر زوجین و به ویژه بر فرزندان آنان دارد به طوری که حضرت امام صادق (ع) فرموده اند «هیچ چیز در میان حلالها منفور تر از طلاق در نزد خداوند نیست».
یافته های پژوهشی نشان میدهند که بعد از گسستن پیوند ازدواج، والدین اغلب در مشکلات خود غرق می شوند و کیفیت توجه و مراقبت از فرزندان تحت تأثیر قرار گرفته، منجر به آزردگی خاطر آنان می شود.
طلاق ایجاد فشار روانی می کند و والدین طلاق گرفته فرصت کمتری برای رسیدگی به فرزندان خود، تعامل با آنان و حمایت از ایشان خواهند داشت.
تضادهای بعدی آنان نیز یکی دیگر از منابع رنجش فرزندان است (هامبورگ و سارتوریوس، ۱۹۸۹، ص ۷۸).
مطالعات پژوهشی گوناگون نشان داده است که موفقیت اجتماعی و تحصیلی کودکانی که بعد از طلاق تماسی با پدرانشان نداشته اند به مراتب کمتر از کسانی بوده که پس از طلاق از نظر عاطفی از جانب پدران شان حمایت شده اند.
برای پسران به ویژه، انطباق با محیط و موقعیت جدید مشکل تر از دختران بوده است.
زیرا مادران، پس از طلاق انضباط کمتری در مورد پسران اعمال می کنند، خشم بیشتری نسبت به آنان ابراز می دارند و ایشان را از محبت کمتری نسبت به دختران برخوردار می سازند.
سخت گیری کمتر نسبت به پسران از آنجا ناشی می شود که هر یک از والدین بر روی کودکان هم جنس خود، کنترل بیشتری دارند، به این معنا که مادران، نسبت به دختران و پدران نسبت به پسران سختگیری بیشتری اعمال می کنند.
بنابراین، اگر پدر پس از طلاق در زندگی پسر حضور فعالی نداشته باشد، پسر مهمترین منضبط کننده خود را از دست میدهد؛ زیرا چنان که میدانیم سرپرستی فرزندان پس از طلاق غالبا با مادران است.