پیشنهاد موضوع پروپوزال پایان نامه روانشناسی درباره افکار منفی

احتمالا این مطلب بتواند معیاری برای شناخت انواع افکار نادرست به دست دهد تا بدین وسیله افکار نادرست خود را بهتر شناسایی کنیم و پس از این، با هجوم آن افکار راحت تر و آگاهانه مواجه شویم و در نهایت، آن افکار را در بایگانی ذهن خود ذخیره کنیم.

فکر بد:

این نوع افکار اغلب به ذهن کودکان وارد می شوند؛ چون آنها قادر به تشخیص خوب و بد از هم نیستند و تا قبل از هفت سالگی با تخیل و هوش و احساس خود زندگی می کنند.

بیشترین کار بدی که آنها انجام می دهند پرت کردن اشیاء، بردن اشیاء به سمت دهان خود، گاز گرفتن، چنگ زدن و پرخاشگری است. بزرگسالان نیز گاه رفتارهای مشابه دارند. آنها می اندیشند چگونه فردی را مورد آزار و اذیت خود قرار دهند. بنابراین، گاه در اختلافات خانوادگی وسایل آشپزخانه را پرت می کنند و یا در حین رانندگی به نوعی دیگر در مورد دیگران قضاوت می کنند. حال چه این قضاوت را به زبان بیاورند و چه تنها در ذهن خود مطرح نمایند، گاهی اوقات سؤالاتی برای خود مطرح می کنند. مثلا چرا باید کار کنند و پول دربیاورند؟ چرا باید ورزش کنند؟ چرا باید هر روز صبح صبحانه بخورند و کارهای تکراری انجام دهند؟ یا چرا زنده اند؟ افکار بد بیشتر به سراغ افکار خشمگین و افسرده می روند.

فکر غلط:

به مجموعه افکاری اطلاق می شود که از نظر منطقی با استدلال و اصول علمی اشکال دارند و ما بر اثر فرآیندی در ذهن و اطلاعات دریافتی از خارج، به آن نتایج غلط دست می یابیم. به عنوان مثال، یکی از اصول علمی، اصل علیت است. طبق این اصل، هر معلولی دارای علت است. دنیای علم و تکنولوژی بر همین اصل مهم استوار شده است و کار می کند. حال اگر فردی فکر کند که هواپیمایی در فلان منطقه بدون علت سقوط کرده است، فکر او غلط است. او این جمله را می تواند این طور تصحیح کند: هواپیمایی در فلان منطقه سقوط کرده، اما تا این لحظه علت آن معلوم نشده.

يا: هواپیمایی در فلان منطقه سقوط کرده است، اما من از علت آن خبر ندارم. در برخی موارد، اصل علیت را بی سبب میان دو موضوع به کار می بریم که هیچ گونه ارتباطی به هم ندارند. مثلا می گوییم: ما و دوستان گرم صحبت و شادی بودیم تا اینکه فلانی آمد و جمع شاد ما به غم و غصه تبدیل شد؛ در صورتی که امکان دارد آن فرد تنها از آن محل عبور کرده باشد و حتی یک کلمه نیز حرف نزده باشد. از لحاظ علمی عبور یک فرد یا نگاه یک شخص نمی تواند منجر به ایجاد تغییری در چیزی شود. بنابراین، نباید غم و غصه یا بد شانسی خود را به حساب فردی دیگر بگذاریم. این موارد جزو نظام فکری غلط ما هستند که نتایج غلط به بار می آورند.

مثال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که افکار و نتایجی غلط را برای ما ایجاد می کند. مشکل از آنجا شروع می شود که اتفاقی خاص یک یا دو بار برای ما رخ می دهد. آن گاه ذهن ما از روی آن موضوع یک قانون کلی می سازد و سپس از روی این قانون، نتایجی غلط تولید می کند. مثلا: «همسر من أهل آمریکای شمالی است. او و خانواده اش انسان های فوق العاده بدجنس و بدی هستند».

قانون کلی عبارت است از: «مردم آمریکای شمالی، همگی، بد هستند». کشف قانون کار بسیار غامض و پیچیده است. تا جایی که حتی دانشمندان به خود اجازه نمی دهند قانونی را مطرح نمایند. شاید یک آزمایش را هزاران بار در شرایط مختلف انجام دهند تا موفق به کشف قانون، آن هم تحت شرایط خاص شوند. (تفاوت مردم عادی با دانشمندان دقیقا در همین جاست که دانشمندان قانون را کشف می کنند، ولی آدمهای متوسط و معمولی قانون را می سازند. ملاحظه می کنید که بسیاری از ما به سرعت در ذهن خود قانون میسازیم و از روی آن نتایج غلط و حتی خطرناک ایجاد می کنیم و در نتیجه، ضرر و زیان افکار غلط را نیز به اجبار متحمل شویم).

فکر منفی:

به بدترین حالت ممکن برای یک موضوع که به ذهن ما می رسد، فکر منفی می گویند. به عنوان مثال به ما می گویند فلانی یک اتومبیل ۵۰ میلیون دلاری خریده است. چنانچه این مطلب به ذهن ما خطور کند که: «اگر آن اتومبیل دزدیده شود، صاحبش بیچاره خواهد شد» ما فکر منفی داریم. یا مثلا کسی به خود بگوید چرا من باید سوار اتومبیل شوم؟ مگر نه اینکه باید پول بنزین و بیمه بدهم و دست آخر هم یک نفر را با ماشینم بکشم و خانواده اش را آواره و بیچاره کنم؟! چرا باید به دانشگاه بروم و وقت و هزینه ام را هدر بدهم، در حالی که می توان بدون تحصیلات نیز کار کنم؟! چرا باید ازدواج کنم که بعد مجبور به طلاق شوم؟! این دسته از افراد گاه این طور نتیجه می گیرند که زندگی هدف مشخصی ندارد و زنده بودن کاری بس اشتباه است.

زمانی که با چنین افرادی رابطه برقرار می کنید، آنها با فکر منفی خود همیشه بدترین حالات ممکن یک موضوع را به شما گوشزد می کنند و به احتمال ضعیف در مواردی نیز همان حالت نامحتمل اتفاق می افتد. در این صورت این افراد به شما این طور می گویند: «قبلا بهت گفتم، اما تو به حرفم گوش ندادی». این قبیل افراد با دلایل کاری ندارند و تنها به نتایج بد دقت و توجه دارند.

این افراد در این گونه موارد سعی می کنند حس برتری و هوش خود را به رخ شما بکشند. شما هرچه تلاش می کنید تا به او بفهمانید این اتفاق در نتیجه ی اشتباهی بوده است که مرتکب شده اید، آنها توجهی نمی کنند و می گویند: «من از اول می دانستم این اتفاق خواهد افتاد و تو به حرف های من توجه نکردی!» اخبار رادیو و تلویزیون برای این دسته از افراد مملو از اطلاعات منفی و ناخوشایند است.