نسبت به کودکانی که تجربه ی حادثه ی آسيبرای غیرعمدی را از سر گذرانده اند، بی تعادلی هیجانی بیشتر نشان می دهند.
کودکانی که به طور مزمن در معرض وقایع آسیب زا بوده اند و در حین آسيب يا بلافاصله پس از آن، از جانب دیگران واکنشی تسکین دهنده و مراقبت کننده دریافت نکرده اند؛ در عوض، ترس، ناراحتی، یا خشم بسیاری از این کودکان از سوی فرد مهاجم، یا دیگران، نادیده گرفته شده است، یا به طور منفی به آن پاسخ داده اند.
مثل کودکی که شاهد خشونت خانگی است، نه فقط والد مهاجم بلکه والد قربانی نیز که از خشونت بیشتر والد مهاجم میترسد) ممکن است به او بگوید «خفه شو».
این دسته از کودکان، قربانی خشونت هردو والد هستند. بنابراین والد در این شرایط نه تنها هیجانات به حق کودک را مورد تأیید قرار نمی دهد بلکه به او دل داری و تسکین هم نمی دهد و الگوی مناسبی از حفظ تعادل هیجانی برای او ایجاد نمی کند.
همچنین در کودکانی که به طور مزمن در معرض وقایع آسیب زا بوده اند، تغییرات عصبی - زیستی، نظیر افزایش هورمون های استرس و انتقال دهنده های عصبی آدرنرژیک مثل نوراپی نفرین، تعادل هیجانی را در آنها برهم می زنند.
بر این اساس برای بی تعادلی هیجانی در کودکانی که به طور مزمن در معرض آسیب بودهاند هم مؤلفه های روان شناختی و هم عصبی- زیستی وجود دارد.