دیوید اسکنارچ (۱۹۹۱) که از الگوی افتراق بوئن در کار درمان مشکلات جنسی زوج ها بهره می برد می گوید تا زمانی که زوج ها به خوبی در رابطه شان تمایز، نیافته باشند به همدلی نائل نخواهند شد.
نگریستن از دیدگاه عاطفه موجب نتیجه گیری های متفاوت در مورد نقش همدلی خواهد شد. چنانچه همنوایی رزونانس) عاطفی بنیان همدلی را تشکیل می دهد، همسران صمیمی دچار فقدان همدلی نیستند و در واقع اغلب نیازمند توانایی به کار گرفتن بیشتر دیوارهای همدلی و همدلی کمتری هستند.
افراد اغلب به گونه ای در مورد همدلی صحبت می کنند که گویی شکلی از همدردی است که در آن نوعی درک عمیق از احساس های دیگری وجود دارد. درک عمیق جزئی از همدلی است، اما احساس همدردی لزوما جزء آن نیست. لغت نامه وبستر همدلی را به عنوان همانندسازی ذهنی با تجربه احساسها، افکار یا نگرش های دیگری تعریف کرده است.
به عنوان مثال وقتی که زن با احساسهای منفی همسرش نسبت به خودش، همانندسازی کند می توان گفت که وی در حال همدلی کردن است، اما این همدلی کردن شباهتی به الگوی شفقتی که اغلب توسط متخصصان بالینی مطرح می شود، ندارد.
از طرفی انگار احساس های مرد نسبت به خودش از سوی زن، می تواند موجب فعال شدن شرم او شود و چنانچه مرد به انکار شرمش بپردازد، قصد دارد واکنشی منفی نشان دهد. پس توانایی زوج ها در به کارگیری دیوار همدلی امری مهم به حساب می آید.