گروس و همکاران (گروس، ۲۰۰۲؛ گروس و الونسون، ۱۹۹۷) آزمایش هایی انجام دادند که خوب طراحی شده بودند و نشان می دادند می توانیم پاسخ هیجانی از جمله پاسخ فیزیولوژیایی را به طور ارادی تغییر دهیم؛ این هم بستگی به رویکرد شخص در مورد موضوعات هیجانی بستگی داشت.

در آزمایشی، آزمودنی های سالم، تصاویر مختلفی دیدند. برخی از تصویرها (مثل تصویر یک دست قطع شده) در تمام آزمودنی ها، واکنش به شدت منفی، مثل واکنش نفرت، ایجاد می کرد.

قبل، در جریان و پس از دیدن تصاویر، پاسخ روانی فیزیولوژیایی آزمودنی اندازه گیری می شد. گروس و همکارانش با چنین الگویی متوجه شدند صرفا تغییر دستورالعمل در مورد آنچه آزمودنی هنگام دید تصاویر باید انجام می داد، تأثیر قابل توجهی بر پاسخ ذهنی و فیزیولوژیایی او می گذاشت. یک راهبرد بسیار مؤثر در این زمینه، ارزیابی مجدد است.

برای مثال اگر بتوانیم توضیحات و تبیین های دیگری پیدا کنیم که ناراحتی کمتری ایجاد می کنند، اطلاعات (شامل تصویر، رویداد و غیره) به هیجانات کمتر منفی منجر می شوند.

در مقابل، وقتی طوری رفتار می کنیم که گویی کسی نمی تواند به آنها بگوید چه احساسی داشته باشند و با این رفتار از آنها بخواهیم هیجانات خود هنگام تماشای تصاویر را سرکوب کنند، آن وقت ناراحتی ذهنی آنها افزایش می یابد و برانگیختگی روانی فیزیولوژیایی شان بیشتر می شود.