هرچه کودک زمان بیشتری را به ویژه در سال اول زندگی در این مکان ها به سر برده بود پرخاشگری نیز در او بیشتر بود. بلسکی نتیجه گرفت ساعات طولانی ماندن در مراکز نگهداری از کودک در دوران نوزادی تأثیرات منفی به دنبال دارد.
هار (۱۹۹۹) تطبيق عاطفی و دستاوردهای علمی را در کودک بررسی نمود و دریافت تفاوت چندانی میان کودکانی که مادرانشان کار نمی کردند و آنهایی که مادرانشان به صورت تمام وقت کار می کردند به چشم نمی خورد.
اما هنگامی که کودکان به سن مدرسه می رسند، آنهایی که مادرانشان به صورت پاره وقت کار می کردند در مقایسه با آنهایی که مادرانشان به صورت تمام وقت کار می کردند قابلیت تطبیق بهتری داشتند.
جالب آنکه، تطبيق عاطفی و پیشرفت علمی کودکان با رضایت مادران از شرایط والدینی کارمندی خود ارتباط مثبت داشت. این مسئله بر این دیدگاه صحه می گذارد که موفق ترین مادر، جدای از شاغل یا غیر شاغل بودن او، مادری است که شاد باشد.
پژوهش دیگری که استفاده از پرستاری روزانه را حمایت می کند متعلق به آندرسون (۱۹۹۶) است. در این بررسی کودک سوئدی که از زمان طفولیت در مراکز نگهداری از کودک به سر می بردند در نظر گرفته شدند و رشد ذهنی و اجتماعی- عاطفی آنها در سیزده سالگی مورد ارزیابی قرار گرفت.
رشد این گروه با رشد گروه کنترل شده دیگری که در دوران کودکی تحت مراقبت کامل مادرانشان بودند مقایسه شد. نتیجه نشان داد کودکانی که ساعاتی را در مراکز نگهداری از کودک به سر برده بودند، نمرات بالاتری در دستاوردهای علمی و مهارت های اجتماعی کسب نموده بودند.