نوجوانان این روند را با تقاضای آزادی بیشتر و اتکای به نفس در تصمیم گیری آغاز می کنند. اگر والدین می خواهند نوجوانانشان، بزرگسالانی دارای اعتماد به نفس و استقلال بوده و در تصمیم گیری های خود تسلیم خواست دیگران نشوند، باید در عین پشتیبانی عاطفی از فرزندان، فرصت لازم را جهت رشد احساس استقلال به آنها بدهند.

والدین می توانند برای نیل به این هدف بحث های آزاد بیشتری با نوجوانان خود داشته و به عقاید آنها گوش فرا دهند. گاه اوقات ممکن است نیاز باشد والدین با نوجوانان سازش کرده و این فرصت را به آنها بدهند که قابل اعتماد بودن خود را نشان دهند. اما این بدان معنا نیست که پدر و مادرها نمی توانند مرزهای روشنی برای نوجوانانشان ترسیم کنند.

پیرس ۱۶۱ و همکاران (۲۰۰۳) از نوجوانان زیادی درباره ارتباطشان با والدین سؤالاتی پرسیدند. نوجوانانی که به صورت موفقیت آمیز از والدین خود جدا شده بودند، در مواجهه با مشکلات وابستگی زیادی به آنها نداشتند؛ اما در عین حال در صورت نیاز با آنها مشورت می کردند. اما نوجوانانی که ارتباط خود را با والدین قطع کرده بودند نسبت به آن ها احساس بی اعتمادی و بیگانگی داشتند.

جای تعجب نیست که هر چه این قطع ارتباط عمیق تر باشد، به همان میزان کشمکش نیز در خانه افزایش می یابد. فرانک ۱۶۲ و همکاران (۱۹۸۸) با جوانانی که در میانه و اواخر دهه بیست زندگی شان بودند مصاحبه کردند. آنها دریافتند، نزدیکی بیش از حد به والدین مانع ایجاد استقلال می شود.

جوانانی که قادر بودند تصمیمات مهم و انتخاب های حیاتی را بدون تأثیر پذیری ناروا از والدین انجام دهند، اعتماد به نفس بیشتری داشته و برقراری ارتباط دوستانه با دیگران برایشان آسان تر بود. با وجود اینکه این جوانان به لحاظ عاطفی از والدین خود مستقل بودند، اما احترام زیادی به آنها می گذاشتند.