این تعریف، مفهوم هوش اجتماعی را گسترده تر می سازد و آن را به یک چشم انداز دونفره تبدیل می کند:

چیزی که به محض برقراری رابطه انسانی با دیگری ظاهر می گردد. اگر تمرکز و توجه خویش به هوش اجتماعی را بدین شیوه وسعت بخشیم، آن گاه می توانیم به ورای فردگرایی و منفعت طلبی خود گام بگذاریم و بفهمیم که وقتی دو انسان با هم ارتباط برقرار می کنند واقعا چه چیزی رخ می دهد.

از این طریق قادر خواهیم شد به ورای منفعت طلبی و علائق فردی خویش نظر بیفکنیم و به علائق دیگران نیز بیندیشیم.

این نگرش وسیع تر به هوش اجتماعی، باعث می شود گستره امکانات هوش اجتماعی، از جمله حس همدلی و دلسوزی و مراقبت، را که موجب تقویت روابط شخصی مان می شود مدنظر قرار دهیم.

بنابراین در این کتاب من اصل دوم گسترده تری را که تورندایک نیز برای گرایشات اجتماعی ما پیشنهاد داده بود در نظر می گیرم: «عملکرد عاقلانه در روابط انسانی.» تفاهم و حساسیت اجتماعی مغز بدین معنی است که عاقل باشیم، و درک کنیم که نه فقط خلق و خو و روحیه مان، بلکه همچنین زیست شناسی بدنمان، توسط انسان های دیگری که با آنها زندگی می کنیم تعیین می شود و قالب ریزی می گردد - و به نوبه خود، بفهمیم که ما نیز بر احساسات و عواطف دیگران، همچنین زیست شناسی بدن آنها تأثیر می گذاریم و بدان شکل می دهیم. به راستی، می توانیم میزان تأثیری را که کسی بر ما و همچنین ما بر او می گذاریم، به عنوان معیاری برای ارزیابی رابطه مان در نظر بگیریم.