حتی برای توضیح وسواس ها و اجباری های مرتبط با دین، از اصطلاح خاصی استفاده کرد. استکتی و همکارانش، نزدیک به یک دهه قبل، همبستگی معناداری را بین دینداری و شدت علائم اختلال وسواسی - اجباری در یک گروه نمونه از بیماران اختلال وسواسی – اجباری یافتند که البته در ارتباط با میزان کلی اضطراب، اضطراب اجتماعی و یا افسردگی، چنین همبستگی یافت نشد. این مسئله نشان می دهد که رابطه مذهب و بیماری اختلال وسواسی – اجباری تا حدودی یک رابطه خاص می باشد. با این وجود، هیچ تفاوتی در میزان دینداری بین ۳۳ بیمار اختلال وسواسی – اجباری و ۲۴ بیمار با اختلالات اضطراب دیگر وجود نداشت و این بدین معنا است که دینداری به خودی خود ممکن است منجر به اختلال وسواسی – اجباری نشود. بلکه شواهد نشان می دهند که مذهب ممکن است بر آشکار گشتن اختلال، تأثیر داشته باشد. (۵۰ درصد از این گروه نمونه کاتولیک بودند).
همچنین سیکا و همکارانش در مطالعه ای بر روی یک گروه نمونه بزرگ کاتولیک، علائم اختلال وسواسی – اجباری را بین سه گروه زیر تقسیم کردند: ۱) اعضای صومعه ها و دیرها، ۲) اعضای انجمن های کاتولیک، و ۳) دانشجویان کالج در ایتالیای شمالی، اعضای صومعه ها و دیرها در گروهی با بالاترین میزان دینداری قرار گرفتند. (تعداد = ۵۴ نفر) - اعضای انجمن های مشهور کاتولیک که به طور مرتب در فعالیت های کلیسا شرکت می کردند، از زمینه خوبی در فعالیت های مذهبی برخوردار بودند و بیشتر وقت آزاد خود را صرف شرکت در فعالیت های مذهبی می کردند، جزو گروهی با میزان متوسط دینداری قرار گرفتند (تعداد = ۴۷ نفر).
گروه دانشجویان را افرادی تشکیل می داد که هیچ علاقه ای به موضوعات و مسائل مذهبی نشان نمی دادند (میزانی پایین از دینداری) (تعداد = ۶۴ نفر). به کمک سه ابزار سنجش که از روایی مناسبی برخوردار بودند، علائم اختلال وسواسی – اجباری سنجیده شدند. همچنین پرسشنامه هایی که علائم افسردگی و اضطراب را می سنجیدند در بین افراد توزیع گشت. متغیرهای سن (میانگین سنی افراد ۲۲ سال بود)، جنسیت و تعداد سال های اشتغال به تحصیل در بین سه گروه، هم تراز بودند.