برای مثال سرنسون و همکارانش، به بررسی رابطه مذهب و افسردگی در یک گروه از مادرانی که در سنین نوجوانی بودند و اکثرا هم ازدواج نکرده بودند، پرداختند. افراد این گروه ۲۶۱ نفری را پیش از زایمان شناسایی کردند و به مدت ۴ هفته پس از زایمان مورد مطالعه قرار دادند. این پژوهشگران دریافتند که در میان کاتولیکها، آنهایی که به گروه های مذهبی محافظه کارتر وابسته بودند و نیز آن هایی که در مراسم مذهبی بیشتر حضور می یافتند، همگی نمرات بالاتری را در افسردگی داشتند.
بالاترین نمرات افسردگی مربوط به دخترانی بود که بدون اینکه ازدواج کرده باشند، با شخص دیگری زندگی می کردند و در عین حال به حضور در مراسم مذهبی نیز ادامه می دادند. محققان به این نتیجه رسیدند که مذهب، احساس گناه یا شرم را تقویت می کند، احساس شایستگی، اعتماد به نفس و امیدواری را تضعیف می کند و فرد را وا می دارد تا حمایت اجتماعی افرادی که مطابق هنجارهای اجتماعی رفتار نمی کنند را نپذیرد.
از این رو ابتلای بیشتر به افسردگی در نوجوانان فعال مذهبی که مغایر با آموزه های مذهبی خود عمل می کنند (مثل زندگی کردن با شخصی دیگر و بچه دار شدن، بدون اینکه ازدواج کرده باشند)، مسئله عجیبی نیست. به طور خلاصه، پژوهشهای اخیر بر روی کودکان و نوجوانان تأییدگر پژوهش های گذشته می باشند و نشان می دهند که مشارکت و فعالیت مذهبی، احتمال ابتلا به افسردگی را کاهش می دهند. با این حال، نوع خاص عامل استرس زا و سابقه افسردگی در نوجوان، در تأثیر مذهب بر افسردگی نقش دارند.