به عنوان مثال تقسیم بندی یاد شده از افراد استثنایی نشان میدهد که تمامی آنها دارای نقصان فکری و ذهنی نیستند. حتی دسته ای از این افراد نسبت به بقیه برتری و رجحان دارند اما بعضی تصور می کنند افراد استثنایی از ویژگی های خود اطلاعی نداشته و به موازات مشکلی که دارند دچار نقصان عاطفی هستند. به این سبب از جریانات اطراف خود آگاه نبوده و از نگرش، رفتار به ویژه سخنان دیگران رنج و ملالی احساس نمی کنند. اما واقعیت این است که افراد استثنایی از هوش عاطفی برخوردارند حتی عقب مانده های ذهنی از این قاعده مستثنی نیستند. بیشتر اینان نیز به تدریج متوجه مشکلات خود شده و می فهمند که نمی توانند از عهده یادگیری و انجام اموری که خواهران و برادران یا همسالانشان در آن مشکلی ندارند برآیند (پاندا ۲۰۰۴).
آزردگی خاطر افراد استثنا و رفتار نامناسب اطرافیان می تواند بر روح و روان این افراد آسیب وارد سازد، تحلیل نقاشی این افراد یکی از طروقی است که وجود عاطفه ای غنی اما آسیب دیده را نشان می دهد (اولیوریو فراری، ۱۳۷۹) بنابراین باید تصورات غلطی مانند این که افراد استثنایی به ویژه عقب ماندگان ذهنی به موازات کمیتوان ذهنی و سایر مشکلاتشان از لحاظ عاطفی ضعیف بوده و احساسات در آنها متوقف شده، از اذهان پاک شود. تصحیح باورهای غلط به ویژه از اذهان اولیاء از جمله اولیاء کودکان استثنایی، بررسی وضعیت سلامت روانی این افراد و رساندن آن در سطحی مطلوب از جمله وظایف مشاوران است. مشکل دیگر این افراد عدم آگاهی اطرافیان از چگونگی برخورد با آنان است رفتار نادرست دیگران به تدریج عدم تمایل به شرکت در گروه را در افراد استثنایی تقویت کرده و آنان را به انزوا می کشاند. کم کم احساس عدم امکان کسب موفقیت در گروه به ویژه بدون کمک سایرین را در آنها شکل می دهد.