در مقابل شواهد علمی نشان می دهند که بیش از ۵۰ درصد افراد مبتلا به شیزوفرنی از این بیماری بهبود می یابند . پیامدهای این دیدگاه های کلیشه ای از شیزوفرنی برای افرادی که این تشخیص و خانواده شان را دریافت کرده اند از نظر تبعیض، دراماتیک هستند (Magliano و همکاران، ۲۰۰۵؛ Schulze، Rossler، ۲۰۰۵؛ Thornicroft و همکاران، ۲۰۰۹) و بار روانی، از جمله ننگ درونی (خواندن، ۲۰۱۳). این وضعیت با نمایش شیزوفرنی به عنوان یک مغز، بیماری ژنتیکی، بدتر شده است . اعتقاد به این مدل سبب شناسی روان پریشی، با افزایش ترس و فاصله اجتماعی نسبت به افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا، ناتوانی درک شده برای کنترل رفتار، و غیرقابل پیش بینی بودن و رفتارهای خطرناک مرتبط است . در زمینه های روان پزشکی، در زیست شناسی شیزوفرنی، پزشکان را به تمرکز بر مدیریت این اختلال در درمان های ضد جنون زمان - زمان هدایت کرده است . و توجه کمتری به مداخله های روان شناختی مبتنی بر شواهد نشان می دهند . با وجود ارتباط قوی بدبختی های کودکی با افزایش خطر روان پریشی (Varese و همکاران، ۲۰۱۲؛ Read، ۲۰۱۳)، و این واقعیت که تجربه روان پریشی ممکن است نشان دهنده یک رویداد آسیب زا برای مبتلایان باشد، روانشناسان به عنوان منابع اختیاری دیده می شوند و به ندرت در درمان معمول شیزوفرنی مشارکت دارند.روان شناسان به نوبه خود تمایل دارند که خود را از افراد مبتلا به این اختلال دور کنند و آن ها را به صورت قابل توجهی بی اثر و غیرقابل درک نسبت به افراد با انواع دیگر مشکلات روانی ببینند.
این موضوع مقاله بیس دارد .
کد مقاله بیس : 0020