در فیلم های تجملی دیزنی، میکی موس نقش شاگرد جادوگری را بازی می کند که سعی دارد شاهکارهای جادویی استادش را یاد بگیرد. شاگرد (میکی موس) در ابتدا کارهای سطح پایینی مانند آوردن آب از چاه را به عهده داشت، اما آرزو داشت که خود یک جادوگر بزرگ شود. تا اینکه شبی کلاه جادوئی جادوگر را می گیرد و با کلماتی به یک جارو دستور می دهد که برای او و تمام همسایه ها آب بیاورد. ابتدا او موفق می شود و جارو برای او و تمام همسایه ها آب آورد. اما مشکل اساسی آن بود که او نمی توانست جارو را از آوردن آب متوقف سازد و کم کم سیل خانه او و تمام همسایه ها را فرا گرفت. شاگرد کلافه شد و تصمیم گرفت جارو را با تبر تکه تکه کند. اما هر تکه جارو خود یک جاروی کامل شد و لشگر جاروها شروع به آوردن آب کردند تا سیل کل خانه و محله را فراگرفت. درست در هنگامی که هیچ امیدی برای شاگرد باقی نماند، جادوگر به طور معجزه آسایی ظاهر می شود و کلاه را پس می گیرد و سیل را متوقف می کند. جادوگر، شاگرد را به خاطر بکار بردن روش های غلط تنبیه می کند. از بسیاری جهات شروع کار مشاوره و روان درمانی و آموختن تجربیات آن به داستان شاگرد جادوگر شباهت دارد. به طوری که کوچکترین اشتباهی می تواند خسارت جبران ناپذیری را به بار آورد.