در میان کودکان عقب مانده ذهنی، کودکانی که در بین گروه های ناهمگن جای داده می شوند، بیش از کودکانی که در گروه های همگن جای داده می شوند، تعامل ایجاد می کنند. کودکان عقب مانده ذهنی، زمانی که در جمع گروه کودکان با سطح شناختی مشابه قرار می گیرند، نسبت به زمانی که در بین گروه های ناهمگنتری قرار می گیرند، تعامل کمتری برقرار می کنند(گور لانیک و همکاران ،۱۹۹۹). به علاوه بررسی های متعدد نشان داده است کودکان عقب مانده ذهنی، اغلب ترجیح میدهند بیشتر با کودکان عادی(غیر معلول) ارتباط برقرار کنند نه با کودکانی که دچار مشکلاتی مشابه به خودشان را دارند (گورلانیک و گروم، ۱۹۸۷). دلیل این امر آن است که کودکانی که رشد عادی دارند، معمولا اجتماعی تر بوده و تمایل بیشتری به تعامل اجتماعی با هم گروه ها و همسالان دارند. کودکان ناتوان نسبت به کودکان عادی، تمایل کمتری بر برقراری تعامل دارند در نتیجه در هنگام تعامل نیز رضایت کمتری خواهند داشت. گورالنیک و همکاران (۱۹۹۶)، در مطالعه ای تعدادی از کودکانی که یکدیگر را نمی شناختند را گرد هم آوردند تا براساس وضعیت رشدی کودکان و موقعیتهای اجتماعی آنها چند گروه بازی تشکیل دهند. این گروه ها از برخی جهات با هم همگن بودند و از برخی جهات ناهمگن بودند. هر گروه تحت نظارت یک فرد آموزش دیده بود تا بدین ترتیب میزان مشارکت های اجتماعی و سطح بازی های شناختی آنها مورد ارزیابی قرار گیرد. در این بررسی، فعالیت های مربوط به مشارکت اجتماعی شامل؛ بازی انفرادی، بازی های مشابه و بازی های دسته جمعی می شد.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
بررسی اثربخشی آموزش مهارت های شناختی بر کاهش گوشه گیری کودکان عقب مانده ذهنی