برای تغییر عواطف و احساسات ناخوشایند مشاور به سراغ افکار و عقاید می رود. چرا که احساسات منفی از قبیل غم، پشیمانی، تأسف، ناراحتی و ناکامی از وقایع و رویدادها ناشی نشده بلکه از تصورات و عقاید فرد نسبت به رویدادهای گذشته ایجاد شده است. تصورات و عقایدی که ادامه آنها انسان را به سوی حالات ناخوشایندتری مانند افسردگی، اضطراب و بی ارزشی سوق می دهد. تصورات و عقاید غیرمنطقی با کمک درمانگر شناسایی شده و به فرد کمک می شود تا از سلطه آنها رهایی یابد و نظام اعتقادی جدیدی که بر پایه تفکرات عقلانی و منطقی است شکل گیرد. این نظام اعتقادی جدید افراد را متفاوت دانسته و آنهایی را که دارای عقل سلیم هستند بر رفتار خود حاکم می دانند و انسان را در رسیدن به خود رهبری توانا فرض می کند. در این صورت انسان به شکل آگاهانه تر و مؤثرتری در محیط عمل میکند و از پیامدهای اعمال خودآگاه خواهد بود (شارف، ۱۳۸۱). از این به بعد مددجو در تعبیر و تفسیر روابط بین فردی از اصول عقلی و منطقی درست پیروی می کند. شرایط موقعیتی دیگران را درک کرده و همگان را به سبب اشتباهشان سرزنش و محکوم نمی کند. در نهایت تغییر فلسفه زندگی سبب می شود اضطراب کاهش یافته و سلامت روانی ایجاد شود و در رفتار تغییرات مطلوب بروز می کند.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
بررسی اثر بخشی آموزش رفتار درمانی، عقلانی – عاطفی بر حل مسئله و کاهش اضطراب و سلامت روانی ...