این موضوع در را برای «انقلاب شناختی» باز کرد، و با وجود اینکه مداخلات رفتاری کاملا موفق بودند، درمان اختلال های اضطرابی شناختی تر شده بود به طوری که درمان شناختی محبوبیتی را در سایر حوزه ها از قبیل افسردگی به دست آورد (برای مثال، بک، ۱۹۷۶). دکتر آرون تی بک، که به عنوان بنیانگذار درمان شناختی شناخته می شود، فرض کرد که شناختهای نادرست موجب برخاستن و تداوم اختلال های روان شناختی می شوند و اینکه هر اختلال شناختهای بنیادین منفی خاص خود را دارد (بک، ۱۹۶۷، بک، امری، و گرینبرگ، ۱۹۸۵). درمان شناختی بر هدف قرار دادن این نوع شناخت ها به منظور تحت تأثیر قرار دادن هیجانها و اعمال فرد تمرکز می کند. درمان شناختی درمان غالب برای اختلال های اضطرابی است، و زمانی که روش های رفتاری از قبیل درمان مواجهه مورد استفاده قرار می گیرند، معمولا در چارچوب مدل های شناختی مفهوم بندی می شوند. حتی درمان های مبتنی بر مواجهه که قبلا شرح داده شدند اکنون به عنوان فعالیت شناختی (یا فعالیت شناختی علاوه بر فرآیندهای شرطی) مفهوم سازی می شوند. در حالی که مؤلفه رفتاری در درمان شناختی- رفتاری ارتباط آن را با تحلیل رفتار و اصول یادگیری حفظ کرده، عناصر شناختی یک مدل شناختی را دنبال می کنند و تا حد زیادی مبتنی بر انواع تفکرات و رفتارها و پاسخ های بالینی متناظر هستند (هافمن و آسمونسون، ۲۰۰۸). به عبارت ساده تر، بیشترین تغییر قابل توجه از درمان رفتاری به درمان شناختی- رفتاری عبارت است از تغییر در تمرکز از کاربرد اصول رفتاری برای تغییر رفتار به ترکیبی از اصول رفتاری و تکنیکهای شناختی برای هدف قرار دادن مستقیم انواع خاصی از تجارب خصوصی است.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر تنظیم هیجان و اختلال اضطرابی در زوجین آستانه طلاق ...