خودپنداره با خود ارگانیزمی برابر نیست. زیرا بخشهایی از خود ارگانیزمی می توانند خارج از آگاهی فرد باشند یا اینکه به او تعلق نداشته باشند. برای مثال، معده بخشی از خود ارگانیزمی است. اما تا وقتی که دچار اختلال نشده و مایه نگرانی نشده باشد، بخشی از خودپنداره فرد نیست. همین طور، افراد می توانند برخی از جنبه های خودشان، مانند ریاکاری را، زمانی که این گونه تجربیات با خودپنداره آنها هماهنگ نیست، انکار کنند. بنابراین، بعد از تشکیل خودپنداره، تغییر آن توسط فرد به سختی انجام می شود و یادگیری در جهت اصلاح آن خیلی دشوار می گردد. تجربیاتی که با خود پنداره فرد ناهماهنگ باشد معمولا یا انکار می شود یا اینکه فقط به صورت تحریف شده، پذیرفته می شوند. البته خودپنداره تثبیت شده، تغییر را غیرممکن می سازد، بلکه فقط آن را دشوار می کند. تغییر در حالتی راحت تر صورت می گیرد که فرد توسط دیگران بدون شرط پذیرفته شود چنین جوی به شخص امکان می دهد تا اضطراب و تهدید را کاهش دهد و قبول کند تجربیاتی که قبلا رد شده بودند به خود او تعلق دارند. خودآرمانی زیرسیستم دوم، خودآرمانی است که به صورت نظر فرد در مورد خود آن گونه که دوست دارد باشد، تعریف می شود. خودآرمانی تمام نگرش هایی را که معمولا مثبت هستند و افراد آرزو دارند داشته باشند، شامل می شود. شکاف عمیق بین خود آرمانی و خودپنداره بیانگر ناهمخوانی و شخصیت ناسالم است. عدم تعادل روانی زمانی آغاز می شود که فرد نتواند تجربیات ارگانیزمی را به عنوان تجربیات خود بشناسد. افرادی که از لحاظ روانی سالم هستند، بین خودپنداره و آنچه به صورت آرمانی دوست دارند باشند، اختلاف ناچیزی می بینند. به عبارت دیگر بین آنچه هستند و آنچه باید باشند تفاوت ناچیز است.


موضوع پیشنهادی روانشناسی :

بررسی رابطه خودپنداره و استحکام من با ویژگی های شخصیتی در ...