مون(۲۰۰۲)، معتقد است که این ویژگی کودک( طرد شدن از سوی اجتماع) را می توان با اجرای یک برنامه آموزشی کمکی بهبود بخشید. بنابر تعاریف، کودکان تیز هوش نسبت به کودکان با اختلال نقص توجه بیش فعال، بالغ تر به نظر می رسند. رفتار کودکان تيزهوش همچنین بیشتر شبیه به رفتار بزرگسالان است. طرد شدن از سوی همسالان در چنین شرایطی رخ می دهد و برای کودکانی که توانایی استثنایی دوگانه ای دارند، بسیار مضر خواهد بود. با توجه به این نتایج، تحقیق دیگری توسط مون(۲۰۰۱) انجام شد که در آن سه گروه از پسران قرار داشتند: گروه اول پسران تیز هوش با اختلال نقص توجه بیش فعال، گروه دوم؛ پسران تیزهوش بدون اختلال نقص توجه بیش فعال، و گروه سوم پسران عادی با اختلال نقص توجه بیش فعال قرار داشتند. نتایج بررسی مون نشان داد که گروه اول؛ یعنی پسران تیزهوش با اختلال نقص توجه بیش فعال، کمترین میزان بلوغ و ضعیف ترین نوع سازگاری را داشتند. در مقابل، دو گروه دیگر یعنی پسران تیزهوش بدون اختلال نقص توجه بیش فعال، و پسران عادی با اختلال نقص توجه/بیش فعال، عملکرد عاطفی و پختگی عاطفی بهتری داشتند. گروه اول از نظر اجتماعی مشکلات بیشتری داشتند، مشکلاتی مثل؛ رفتارهای ناشیانه، ناپخته و طرد شدن از اجتماع به ویژه زمانی که در کلاس مخصوص کودکان تیزهوش، حضور داشته باشند، نشان دادند. دو گروه دیگر (دوم و سوم) مهارت های اجتماعی مناسبی داشتند و همچنین دوستانی هم برای خود پیدا کرده بودند. بیشتر پسرانی که در گروه سوم قرار داشتند در فعالیتهای ورزشی شرکت می کردند و در این زمینه پیشرفت هایی نیز داشتند و این امر به پذیرش آنان از سوی همسالان بسیار کمک می کرد.


موضوع پیشنهادی پایان نامه روانشناسی :

مقایسه پذیرش اجتماعی و عملکرد عاطفی و سازگاری اجتماعی در کودکان تیزهوش و کودکان بیش فعال