فریدمن و همکاران (۱۹۶۹) نوزادان بینای ۵ تا ۱۲ ماهه را مطالعه کردند و رفتار آنها را در موقعیتی مشاهده کردند که در آن یک زنگ به صدا در آمد و نوزاد اجازه یافت به آن دست بزند. پس از آن زنگ از دسترس کودک خارج و پنهان شد، در حالی که نوزاد موقتا گیج شد. هنگامی که زنگ پنهان بود، مجددا به صدا در آمد. تا ۴۰ هفتگی طول نکشید که بیش از نیمی از نوزادان بطور فعال در جستجوی زنگ بودند. تا حوالی نه ماهگی صدا بر خلاف اطلاعات بینایی، محرکی نسبتا غیر مؤثر برای جستجوی شئ در نوزادان بینا بود. شواهد دیگر تحول سریع تر رسیدن به صدا را نشان می دهد. ویشارت ، بوئر و دانکلد ۱۹۷۸) کشف کرد که در دوره چهار تا پنج ماهگی نوزادان بینا به اشیای صدادار می رسند. سپس در پنج ماه بعد به آن می رسند. سپس در حدود ۱۰ ماهگی دوباره رسیدن فعال به اشیا را آغاز می کند. با این حال استاک ، مویر و شریف (۱۹۸۶) افزایش تدریجی کثرت و صحت رسیدن نوزادان بینا به اشیا صدادار را در تاریکی، در طول دوره ی دو تا هفت ماهگی کشف کردند. تکالیف به کار رفته در مطالعات گوناگون، به حد کافی متفاوت هستند که برخی تناقض ها در پیامدها شگفت انگیز نیستند. با این حال این نکته این معنا را نیز دارد که راجع به افزایش رسیدن به اشیای صدادار در نوزادان بینا، هنوز تعمیم امکان پذیر نیست. شگفت انگیز نیست که شواهد راجع به افزایش رسیدن به صداها در نوزادان نابینا، بطور مشابهی پیچیده است. چندین محقق گزارش کرده اند که رسیدن به صدا کندتر از دیگر جنبه های تحول حرکتی گسترش می یابد (فرایبرگ و فریدمن، ۱۹۶۴، ویلس ۱۹۷۰ ). فرایبرگ و همکاران (۱۹۶۶) سه تکلیف را برای بررسی تاثیر گذاری محرکهای گوناگون در برانگیختن رسیدن به اشیا به کار بردند. لمس: یک شئ بی صدا به دست نزدیک می شود و سپس به عقب کشیده می شود. صدای تنها: صدای یک شئ صدادار در می آید و بدون هیچ تماس لمسی در جلوی نوزاد قرار می گیرد.


موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :

رابطه بین عوامل محیطی با تحول حرکتی نوزدان 4 تا 8 ماهه