آنها افسردگی را نوعی مجازات (تنبيه) قلمداد می کنند که سزاوارش هستند، یا ویژگیهای شخصیتی خاصی دارند که منجر به اتخاذ رویکرد بیش از حد مفهومی و تحلیلی نسبت به هیجانها و فعالیتها میشود.
در این شرایط، هدف درمانگر، افزایش ناهماهنگی، هم به عنوان یک تکنیک آماده سازی و هم به عنوان روشی برای بالا بردن انگیزه بیمار برای تغییر نشخوار فکری است. برای مثال درمانگر این طور می گوید: «به نظر میرسد بر این باورید که مستحق افسردگی به عنوان نوعی مجازات هستید.
آیا این مجازات به جرم تناسب دارد؟ اگر دائما کسی را تنبیه کنید، آیا او تغییر می کند؟ چه طور می فهمید که چه موقع به اندازه کافی تنبیه شده اید؟. به نظر می رسد دو نوع ذهنیت در مورد نشخوار فکری دارید.
از یک طرف بر این باورید که کار سودمندی است، اما از طرف دیگر بر این باورید که غیرقابل کنترل است و در بیشتر مواقع از آن آگاه نیستید. اگر نمی توانید نشخوار فکری را کنترل کنید و آگاهی محدودی از وقوع آن دارید، در آن صورت چه طور میتواند سودمند باشد؟
موضوع پیشنهادی پروپوزال پایان نامه روانشناسی :
بررسی رابطه افسردگی و نشخوار فکری با خودکنترلی در زوج های دارای اختلاف شدید منطقه 5 شهر تهران