برای مثال، ترس مادر از همان دوران نوزادی از نظر هورمونی تأثیرات منفی بر نوزاد می گذارد. در بدن نوزادان مادران افسرده میزان بالاتری از هورمون های استرس و میزان پایین تری دوپامین و سروتونین یافت می شود و این ترکیب هورمونی از نشانه های مرتبط با افسردگی است. شاید یک کودک نوپا هیچ گونه آگاهی نسبت به نیروهای عظیمی که بر خانواده او تأثیر می گذارند، نداشته باشد، اما همان نیروها در سیستم عصبی او جای گیر می شوند. اپی ژنتیک اجتماعی امیدهایی را برای این گونه کودکان پدید آورده است. این طور که پیداست در والدینی که افسردگی کمی دارند اما می توانند در مقابل سختیها روحیه خوبی از خود نشان دهند، میزان انتقال اجتماعی افسردگی به کمترین حد می رسد و اگر کودکان، مراقب دیگری هم داشته باشند که از افسردگی به دور باشد، پایگاه امن قابل اعتمادی برای آنان فراهم می گردد. برخی از کودکانی که مادر افسرده دارند نکات دیگری را می آموزند که حاوی سازگاری بیشتر است. بسیاری از این کودکان مهارتی به سزا در پیش بینی تغییر عواطف مادر پیدا می کنند و در بزرگسالی رفتار خود را به گونه ای تنظیم می کنند که وی را تا جایی که می توانند راضی تر نگه دارند و یا کمتر آشفته کنند. این مهارت ها را می توان در عرصه گسترده تر زندگی اجتماعی، به معنای هوشی اجتماعی در نظر گرفت که با زحمت زیاد یادگیری شده است.


موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :

مقایسه سازگاری فردی و هوش اجتماعی در دانش اموزان مقطع ابتدایی دارای مادر افسرده و عادی در شهر ...