پیشنهاد موضوع پروپوزال پایان نامه روانشناسی بالینی درباره افراد اوتیستیک

به این ترتیب گر چه در اندیشه خوانی ناتوانند، ولی هنگامی که علایم روشنی از درماندگی فرد مقابل می بینند، قادر به همدلی می باشند.

این قضیه در مورد افراد جامعه ستیز معکوس است. آنها در خواندن اندیشه فرد مقابل توانا ولی ناتوان از همدلی با او می باشند و به همین دلیل است که غالبا در دغل و حیله موفق تر از بقیهی افرادند اما آنچه در این شرایط گم می شود، ارتباط حاصل این اندیشه خوانی و سیستم احساسی است.

آنها اندیشه فرد مقابل را می خوانند، بدون آن که همدلی داشته باشند.

بنا بر این گرچه در صورت لزوم در محاسبه شرایط روحی فرد مقابل توانا هستند، ولی این امر در پردازش تصمیم گیری آنها بی اثر است.

ما هنوز نمی دانیم چگونه می شود که اندیشه خوانی و همدلی بدین گونه از هم جدا و منفک می شوند؛ زیرا هر دوی آنها بر پایه شبکه های مشترک مغز هستند و بسیاری از وظایف تئوری ذهن به روشنی از هر دوی آنها به دست می آید.

به نظر می رسد که سازگاری به همدلی نزدیک تر است تا اندیشه خوانی.

این بدان معناست که کم بودن درجه سازگاری، نمی تواند ناتوانی در پردازش اندیشه دیگران تلقی شود؛ مانند نقصان فرد مبتلا به اوتیسم، بلکه مربوط به این واقعیت است که او به طور خاص به حاصل این پردازش توجهی ندارد.

درستی این موضوع در پژوهشی که من و همکارم بت ليدل انجام دادی، معلوم می شود.

درجه سازگاری با عملکرد درست فرد در وظيفه مربوط به این پژوهش رابطه متقابل دارد ولی به عملکرد تئوری ذهن و وظیفه «خواندن اندیشه فرد از چشمان او» ارتباطی ندارد.

در آزمایشی دیگر، فرد شرکت کننده، مستقیما در چالش پردازش شرایط روحی فرد مقابل قرار می گیرد.

در این آزمایش قرد با سازگاری کم هم از عهده این کار بر می آید. در آزمایش قصه، فرد شرکت کننده به نحوی غیر مستقیم به قصه هایی گوش می دهد و بعد از آن، از او سؤال هایی می شود تا بفهمند او به چه جنبه ای از داستان توجه کرده و آن را به خاطر سپرده است.

افراد با سازگاری کم، در مقایسه با فرد دارای درجه سازگاری زیاد، اطلاعات کمتری را در رابطه با شرایط روحی شخصیت های داستان به خاطر می سپارند.