شاید فکر کند که زرنگ تر از همه است؛ زیرا در مقایسه با همکلاسیهایش برتر به نظر می رسد یا اگر معلم به دلیل اینکه درس او در کلاس از همه بهتر است و به طور مداوم به او نمره A بدهد، او احساس می کند که بر همه برتری دارد. سپس هنگامی که در دبیرستان و دانشگاه با رقابت تحصیلی دشواری رو به رو می شود شاید انگیزه اش را برای آنچه که قادر به انجامش است از دست داده و پس از آن احساس گناه کند چرا که انتظار خود و دیگران را برآورده نکرده است و شاید هم دیگران را به دلیل عدم توجه به توانایی هایش سرزنش کند.
اگر بر این باور باشد که توانایی ذهنی آواز سابق کمتر است شاید از بعضی موقعیتها کناره بگیرد و یا با استفاده از عقل و منطق خود توضیح دهد که چرا انتظارات آنها را برآورد نکرده است. این مسأله در مورد دانش آموزانی که معتقدند نسبت به آنهایی که رشته های آسان را انتخاب می کنند زرنگترند و یا در رشته هایی که رقابت کمی دارند ثبت نام می کنند عمومیت ندارد.
کودکان کندذهن هم، به همین ترتیب توانایی هایشان را تخمین می زنند. معلمان برای آنها احساس تاسف می کنند و نمره ای بیش از حقشان به آنها می دهند چون آنها سعی خود را کرده اند یا شاید اطلاع ضعیفی از خودشان دارند و خود را آن طور که هستند نمی بینند. تعدادی از مردم ظرفیتهای ذهنی شان را بیش از حد برآورده می کنند و برخی دیگر آن را کمتر از حد طبیعی تخمین می زنند.
اگر والدین از بچه توقع زیادی داشته باشند و ناراحتی شان را با متهم کردن او به تنبل بودن و عدم سعی و تلاش بیان کنند و کودک به این باور می رسد که نمی تواند بهتر از این عمل کند و یا اگر با بچه های دیگر مقایسه شود شاید فکر کند که توانایی کمتری نسبت به آنها دارد؛ زیرا نمی تواند آنچه را که سایرین انجام میدهند، انجام دهد.
اگر او نسبت به همکلاسیهایش کوچک تر باشد و در محیط نامطلوبی باشد شاید همین موقعیت در مدرسه برای او اتفاق بیفتد. یعنی استعدادهای ذهنی کمتر از حد طبیعی در افراد باعث می شود که آنها اهدافشان را بر طبق استعدادهایشان تعیین کنند. شاید فکر کنند که هیچوقت نمی توانند به دانشگاه راه یابند، پس تلاش بیهوده است. اما وقتی متوجه میشوند که اگر استعدادهایشان را دست کم نمی گرفتند می توانستند به پیشرفتهای قابل توجهی برسند , روش دیگری را انتخاب می کنند.
برخی از آنها دیگران را به خاطر ندادن فرصت برای انجام کارهایی که توانایی انجامش را داشتند، سرزنش می کنند. برخی دیگر می گویند واقعا نمی خواستند از این بهتر باشند و دیگران هم آنها را به دلیل ضعف ذهنی شان تحقیر می کنند. بعضی از آنها به لحاظ نادانی شان، دلقک بازی در می آورند و برخی کیفیت ضعیف کارشان را بد می دانند و نسبت به آن احساس گناه می کنند و این احساس گناه همچنان بیشتر می شود از این که والدین و معلمانشان از آنها ناراحت هستند.